نقد فیلم آواتار

بیگانه بیا

این نوشته در شماره ۴۰۸ مجله فیلم منتشر شده است.

راز رویکرد چشمگیر تماشاگران به آواتار چیست؟ جیمز کامرون در آواتار، پیرنگ و پرداخت تازه‌ای در چنته ندارد. او عناصر بارها به کار گرفته شده خود و دیگران را در چشم‌اندازی تازه به کار می‌گیرد. بخش‌های نخستین تا میانی فیلم چه از نظر شاخص‌های دراماتیک و چه از نظر بصری «با گرگ‌ها می‌رقصد» (کوین کاستنر) را تداعی می‌کند؛ بیگانه‌ای که خود را در میان بدویتی نا آشنا می‌یابد و رفته رفته با قالب تازه خود خو می‌گیرد.  آواتار از نظر جلوه‌های فانتزیِ سخت افزارها هم چیز خارق العاده و اعجاب انگیزی نشان‌مان نمی‌دهد. عمده تلاش فیلمساز به ساخت و پرداخت طبیعت و جغرافیای سحر انگیز اثر اختصاص دارد و نیز موجودات آن سرزمین از ناوی‌ها( موجودات انسان‌نمای دم دار)  تا جانوران مخوفی که بیشترشان ترکیب مخدوش و اغراق شده‌ای از چند جانور زمینی‌اند. جز این‌ها، کامرون چه در طرح قصه و چه در پیشبرد روایت فیلمش بداعتی را پیش رو نمی‌گذارد. او حتی سیگورنی ویور را به عنوان یک نشانه آشنا و شاخص این ژانر سینمایی از «بیگانه» فرا خوانده است.

با همه این‌ها آواتار باز هم ثابت می‌کند که فانتزی، ژانر محبوب تماشاگران سینما است. بسیاری از فیلم‌های پرفروش تاریخ سینما از جنس خیال و رویا هستند. شاید از این رو که انسان‌های غرق شده در جلوه‌های فن آورانه بشری ترجیح می‌دهند پس از اشباع شدن از تماشای قصه‌های سرراست از کاراکترهایی شبیه خودشان، به تماشای قصه‌هایی سرشار از نماد و نشانه‌های البته آشکار رو بیاورند. گویی ذهن ناخودآگاه انسان همچنان به شنیدن قصه‌ها و افسانه‌های کهن و بازخوانی کهن الگوها گرایش دارد. نکته جالب این است که فیلم‌های خیالی و فانتزی، همواره دو دستمایه سفر به آینده (آخرالزمان) و جنگ نمادین واپسین را به عنوان عناصری ثابت به کار می‌گیرند و جالب‌تر این که در چنین فیلم‌هایی، آینده بر خلاف سیر پیشرفت ظاهری زمینی‌ها، همواره دربرگیرنده جغرافیا و نشانه‌هایی از بدویت است. گویی سیر انسان برای گذر به آینده و کاوش در ژرفای آفرینش، مسیری دایره‌ای را می‌پیماید که به سرآغاز هستی می‌رسد. در آواتار نیز همچون بسیاری از نمونه‌های سینمایی دیگر، بدویت و طبیعت‌گرایی ساکنان پاندورا در تقابل با تمدن ویرانگر حاصل از تکنولوژی انسان‌ها، چالش اصلی داستان را شکل داده است. روبنای بدویت، رعب انگیز و هولناک و گوهر آن پاک و روحانی است، درست برخلاف انسان‌های سیاره زمین که نمایه‌ پیشرفت‌شان چشمگیر و اغواگر و درونه آن خوف‌ انگیز و ظلمانی است.

از سوی دیگر، آواتار تلاشی برای بازجستن کهن الگوی قهرمان راستین است. جیک، قهرمان فیلم، سربازی است از دوپا فلج که با کمک هیبریداسیون ژنتیکی که حاصل دانش فرزندان زمین است به موجودی دوگانه تبدیل می‌شود و در قالب تازه‌اش نقصان فیزیکی‌اش از بین می‌رود. گویی این بار اندیشه قهرمان‌پرور‌هالیوودی، نماد محبوب و فانتزی مرد فوق‌العاده( سوپرمن)  و نقش آفرین‌اش در دنیای واقعی (کریستوفر ریو افلیج) را در روندی معکوس بازیافت می‌کند… پینوکیو باز هم از کنترل خارج می‌شود، در برابر پدر ژپتو  می‌ایستد و طغیان می‌کند تا به رستگاری برسد. جیک به یک ناوی دلاور و عدالت‌خواه تبدیل می‌شود. قهرمان، سرباز زخمی‌جنگ است.( کدام جنگ؟) و برادرش را نیز در این راه از دست داده است. در هنگامه نبرد آخرالزمانی آواتار چهار دسته از موجودات شرکت دارند: انسان‌ها، روبات‌ها، ناوی‌ها(انسان نماهای پاندورایی) و آواتارها. روبات‌ها رونویسی مجازی انسان‌ها و آواتارها وانمایی مجازی ناوی‌ها هستند. در آواتار سرانجام، یک وانموده (simulacrum) به واقعیت بدل می‌شود و در برابر، یک موجود واقعی( انسان) روح خود را به بیکران هستی می‌سپارد. او برای رستگار شدن و شفایافتن باید قالب انسانی را فرو گذارد و به هیأتی تازه درآید. اکسیر این کیمیاگری و شفابخشی هم به سیاق قصه‌های کهن چیزی جز عشق نیست. جیمز کامرون باز هم جولان بی مهار خیالش را به عشقی رمانتیک و غریب پیوند می‌زند. عشقی که دست کم غریب بودنش، به خصوص در سکانس‌های پایانی حسی  نامأنوس و گیرا می‌آفریند.( حسی انسانی یا فرا انسانی؟ شاید راز اصلی جذابیت آواتار در همین است.)

جیمز کامرون با کاربست تمام عیار دستاوردهای دیجیتال و به کارگیری تکنیک آیمکس سه بعدی برای نمایش فیلمش، تجربه‌ای نوین را رقم زده که صرف‌‌نظر از خوشایند ما به عنوان یک اثر سینمایی، بحث‌هایی مهم و اساسی را برانگیخته و با استقبال چشمگیر سینماروها روبرو شده است. اهمیت این پدیده در حدی است که حتی اسلاوی ژیژک فیلسوف نامدار و غیرمتعارف هم در مقاله‌ای به تشریح نظریات خود درباره این فیلم پرداخته و آن را بهانه‌ای برای بازگویی آراء ضد آمریکایی خود کرده است.

ژیژک آواتار را تلاشی در حیطه «حادواقعیت» دانسته است. حاد واقعیت یا hyperreality  اصطلاحی است که کسانی چون ژان بودریار، آلبرت بورگمن، امبرتو اکو و… با تاثیرپذیری از اندیشه‌های مارشال مک لوهان، در معرفی و جااندازی‌اش نقش داشته و آن را اغلب در حوزه رسانه‌ها به کار برده‌اند. این مفهوم را نباید با واقعیت مجازی ( virtual reality ) اشتباه گرفت. در واقعیت مجازی، مخاطب با علم به تفاوت واقعیت بیرونی و آن‌چه در فضای مجازی تجربه می‌کند خود را به اثر می‌سپارد و لذت می‌برد ولی ویژگی حادواقعیت در این است که تفکیک آن از واقعیت بیرونی ممکن نیست و خودآگاهی و قدرت تمییز مخاطب را ضعیف و حتی سرکوب می‌کند. بودریار و امبرتو اکو در نوشته‌هایشان «دیزنی لند» را نمونه‌ای شاخص از حادواقعیت برشمرده‌اند؛ چینش مصنوع و حساب شده‌ای که وانمودی از یک واقعیت بیرونی است و مخاطبش را چنان در خود غرق می‌کند که می‌اندیشد آن‌چه تجربه می‌کند حتی واقعی‌تر از تجربه مشابه در طبیعت است. ابداع و کاربرد مهوم حادواقعیت پیوندی ناگسستنی با فانتزی دارد.

واقعیت این است که فریب، جزیی از سرشت سینما است. سینما در همه دوران‌ها مخاطبش را با فراهم آوردن فضایی ساختگی به خلوت و خلسه دعوت کرده است. تماشای فیلم در تاریکی برای  القاء یک تفرد و انزوای ساختگی و درهم آمیختن محرک‌های دیداری و شنیداری ـ از تصویر و جلوه‌های بصری تا  صدا و موسیقی و افکت‌های صوتی ـ  برای شکستن و دور زدن مکانیزم‌های دفاعی و یا به اصطلاح گارد مخاطب ، تجربه‌ای مصنوع را همچون دریافتی واقعی برای مخاطب فیلم درون‌سازی می‌کند. مخاطب در اندوه، شادی، وحشت و دیگر عواطف جاری در اثر غرق می‌شود و احساساتی نو را تجربه و یا احساساتی نهفته را بازیافت می‌کند. آواتار تجربه‌ای بلندپروازانه است که با بهره گرفتن از فن آوری مدرن، تماشاگرش را بیش از پیش به خلسه تماشا فرو می‌برد.

نکته حایز اهمیت این است که همه کسانی که بحث واقعیت و حادواقعیت را پیش کشیده‌اند، از بودریار تا ژیژک در نقدش بر آواتار، بلافاصله آن را به ویژگی و ماهیت نظام امپریالیستی سرمایه‌داری و مصرف‌گرایی  سرشتی آن مربوط دانسته‌اند ولی دست کم در این مورد برخلاف تلقی چپ‌روانه و فیلسوف منشانه ژیژک که پیش‌داوری خود را به هر متنی تزریق و تحمیل می‌کند آواتار فیلمی‌در ستایش امپریالیسم و سرمایه‌داری نیست. شبیه‌سازی آشکار نمونه‌های بیرونی، مخصوصاً سخنان فرمانده ارتش ، درباره ترور و راه مقابله با آن به صراحت یادآور دیدگاه و رویکرد جنگ طلبانه و عوام‌فریبانه سردمداران ایالات متحده به ویژه نئوکان‌ها است. آواتار صراحتاً فیلمی‌ضد جنگ است که حتی نسخه تجویزی‌اش برای رستگاری جیک، رهایی از پوسته فریبنده انسان زمینی و گام نهادن به بدویت، اشراق و عرفان طبیعت‌گرای شرقی است. پرفروش شدن آواتار، چنان که ژیژک به باد تمسخر می‌گیرد دلیلی بر طرد آن به عنوان یک دستاویز و ابزار استعمار و سرمایه‌داری نیست. چنین نگاهی اساساً سینما و هنر را در قالب یک صنعت، بیهوده و خوار می‌شمارد و پرفروش بودن یک فیلم را توطئه‌ای پیچیده و بزرگ ارزیابی می‌کند و البته چنین فیلسوفی حتی اگر خودش برای تماشای فیلم و نوشتن نقدی بر آن پول بپردازد، به تقبیح فروش بالای فیلم روی می‌آورد. بدون همه این آسمان و ریسمان بافتن‌ها می‌توان نشان داد کاستی اساسی آواتار جیمز کامرون در این است که جز چشم‌اندازهای غریب و جلوه‌های چشمگیر بصری و تجربه تازه‌ای که پیش می‌کشد در بخش اعظم زمان طولانی‌اش ایده و نگاه تازه و خلاقانه‌ای در روایتش به چشم نمی‌خورد و مجموعه‌ای از کلیشه‌های همیشگی است.

4 thoughts on “نقد فیلم آواتار

  1. اواتار برایم جالبترین فیلمی بوده که تاکنون دیدم.من هیچ تخصصی نسبت به هنر سینما ندارم ضمن اینکه فراماسونری هم نیستم.اما نصف این فیلم را گریه کردم به خاطر خودم و همه کسانی که فقط ظاهری شبیه انسان دارند ولی درونشان پر از طغیان و وحشی گریست.

  2. با سلام
    اگه یه کم با دقت نگاه کنیم این آواتار ها شبیه به جن قصه های ایرانی و اعمال دینی آنها شبیه به دین شیطان پرستانه بودا میباشد
    خب در این فیلم یکی از کلیدی ترین قوانین الهی شکسته شده به طوری که انگار خدایی وجود ندارد که کنترل کند و آن هم “عدم نسوخ روح”
    هیچ گاه به هیچ طریقی روح از بدن منتقل نمیشود مگر هنگام مرگ
    اگه قرآن خوانده باشید به واژه “توفا” (اگر درست نوشته باشم)
    بر خورد میکنید که منظور آن در هنگام مرگ روح شما به طور تمام و کمال توسط فرشته مرگ گرفته میشود
    خب جیک در این فیلم برای اینکه جاودانه باشد باید یک جن آبی رنگ باشد
    (آبی رنگ جن هست)
    خدایه جن ها درخت می باشد یاد درختی افتادم که حضرت ادم میوه ان را خورد و به زمین تبعید شد
    اصولا مردگان همین جا میمانند و جایی نمیروند . انکار معاد
    جن ها میتوانند هر موجودی رو با یه اتصال رهبری کنند البته اگه ان موجود خودش را در اختیار قرار دهد (از عوامل نفوذ شیطان)
    خب بقیه اش را شما بگویید
    اینکه کسی برای این فیلم گریه کند میتوان گفت تحت تاثیر فضای فیلم قرار گرفته اما خواهشا یه کمی دقت کنید تماشای این جور فیلم ها با کودکان اصلا خوب نیست امکان تاثیر پذیری دارد

Comments are closed.