سلام من به تو یار قدیمی… خفه شو بابا!

زندگی در میان جماعت وحشی ایران امروز و معاشرت با آدم‌هایی که منتظر حمله کردن و چنگ انداختن‌اند، واقعا اعصاب می‌خواهد. آشکارترین نمود بی‌اخلاقی و وحشی‌گری ایرانی‌ها را در رانندگی‌شان باید جست‌وجو کرد. اگر سابقه‌ی رانندگی ندارید متوجه حرفم نمی‌شوید. و نمود دیگر این وحشی‌گری،  آلودگی صوتی با صدای نکره‌ی‌هایده و حمیرا و عباس قادری و… است که روز و شب نمی‌شناسد. باید میان این خوانندگان راننده‌کامیونی و سیستم صوتی اتوموبیل‌های آدم‌های نوکیسه و جواد، رابطه‌ای جست. پلیس و گشت ارشاد هر بلایی سر این بی‌پدرها بیاورد کم‌شان است. واقعیتش این است که پلیس ایران کاری به این بزهکاری‌ها ندارد و صرفا دربند شعار دادن و حرف‌های توخالی است و زورش فقط به دخترکان بی‌پناه می‌رسد. شهر پر است از آلودگی صوتی جانورانی که شب و روز حالی‌شان نیست و با رانندگی‌شان مخل آسایش دیگران‌اند. با این بی‌کفایتی انتظامی، زندگی روز‌به‌روز در این شهر نکبت، جهنمی‌تر می‌شود.

 

11 thoughts on “سلام من به تو یار قدیمی… خفه شو بابا!

  1. x 2

    واقعا وحشی گری در رانندگی این ملت موج میزنه.. احتمالا تنها کشوری در دنیا هستیم که برای رد شدن از عابر پیاده باید پشت سر رو هم نگاه کنیم. و نیز احتمالا تنها کشوری که موتورها در عابر پیاده برای مردم بوق می زنند تا راه رو برایشان باز کنند.
    همچنین کمتر ملتی حاضرند برای “راه گرفتن” از ماشین دیگر، از جان خود مایه بگذارند. یا برای سبقت گرفتن چشم راننده ی جلو رو با نور ماشین کور کنند.
    در مورد آلودگی صوتی هم که دیگه نفرمائید!… امان از آدم هایی که در مترو و اتوبوس هم با صدای بلند آهنگ گوش میدن و هنوز به تکنولوژی هدست نرسیدن.
    فکر کنید کسی اول های صبح با بوق ماشین به خانواده خبر بده تا بیان پائین. نه یک میس کال ناقابل، نه حتی زحمت پیاده شدن از ماشین و زنگ آیفون رو زدن… حماقت در این حد
    ——————
    پاسخ: دلم خونه از اینا که گفتی 🙁

  2. سلام آقای کاظمی
    چند روز پیش تو خیابان توحید بک موتوری با سه سرنشین برای فرار از چراغ قرمز وارد پیاده رویی که من در حال عبور ازش بودم شد.با یک صدای گوش خراش.من هیچ وقت دوست نداشتم و ندارم با این جماعت دهان به دهان بشم.اما وقتی اینها رو دیدم گفتم آقا این جا پیاده روستا!
    هر سه با بی ادبی هر چه بشتر چند تا الفاظ ناموسی نثارم کردندو من پیش رفیقم خجالت زده شدم.بعدش تصمیم گرفتم این جور مواقع فقط سکوت کنم و به توصیه پدرم و برای جلو گیری از عصبی شدنم به این کارها فقط بخندم….
    بگذریم نیامدم اینجا تا از این مثالهای خنده دارو گریه دار که انصافا تعدادشون خیلی خیلی زیاد هست برای شما بزنم.اومدم بگم یادمه تو صفحه فیس بوکتون یک گلایه از دیالوگ فیلم ترو رومنس تونی اسکات کردید و به تاراتینو سناریست این فیلم برای توهین به ایرانی ها و حال به هم زن خواندنشون گفتید:استاد غلط کرده.
    حالا نمیدونم آیا با این شرایط باز هم تارانتینو غلط کرده.؟
    چه جوریاست.خودمم گیج شدم.
    ————-
    پاسخ: نه واقعا باید اعتراف کنم که من غلط کردم. دیگر تحمل آدم‌های وحشی دور و برم را ندارم. اگر برای‌تان تعریف کنم که پریروز چه بلایی بر سرم آمد شاید به حالم گریه کنید. ولی از بس حالم بد است حتی توان بازگویی آن خاطره‌ی بد را ندارم. دو روز است به‌شدت دچار افسردگی شده‌ام… بله ما غرق وحشی‌‌گری شده‌ایم…

  3. صدای نکره ی هایده؟؟؟؟؟؟
    ———–
    پاسخ: آخ آخ ببخشید. قصدم ناراحت کردن‌تان نبود. صدای ملکوتی هایده…

  4. آقای کاظمی شما کتاب “کشور آخرین ها “از “پل استر “خوندید؟
    به نظرم شاید ایران تا ۵ سال دیگه به همچین کشوری تبدیل شه.
    ————–
    پاسخ: نخوندمش عزیز.

  5. سلام آقای کاظمی عزیز
    این اولین کامنت من در اینجاست اگرچه سالهاست حضرتعالی رو از طریق مجله همیشه محبوبم می شناسم … کنایه های اعتراضی شما بعضا در مطالبتون هم در یادم مانده ولی خب این بار گویی دلم خواست چیزیبگویم…گاهی از واکنش های عصبیخ ودم در هرج و مرج این شهر بی در و پیکر شرمنده می شوم وباخ ودم می گویم که منی که ادعا دارم میخ وهم در خطی فرهنگی حرکت کنم نباید این گونه باشم…ولی واقعیت جاری جامعه ایران دقیقا همینی است که شما نوشته اید و وقتی از زبان شما خواندم به نظرم امد خب حتما من هم حق دارم که گاهی فریاد می زنم و مرگ و نفرین را شایسته این قوم وحشی می دانم …مردمی که دارند سلسله مراتب سبوعیت را با سرعت می پیمایند….ناراحتم از اینکه انسانی چون شما هم به این درجه ناراحتی رسیده اید و خوشحالم از اینکه انسانی چون شما واقعیت جامعه ایران را بیان کرد بدون رودربایستی و بدون ترس از اینکه مبادا به کسی بر بخورد….آرام باشیدو پایدار
    ————
    پاسخ: سلام. به امید روزگاری بهتر از این؛ حتی اگر نیاید.

  6. (…)
    ———–
    پاسخ: آقای مطلب‌زاده این بار کامنتت را منتشر نمی‌کنم و به جایش توضیحی می‌دهم که مدت‌هاست قصدش را داشته‌‌ام: از همه‌ی کامنت‌هایت چنین برمی‌آمده و می‌آید که آدم بسیار مطلع و حکیمی هستی که همیشه در صدد اصلاح و تصحیح نظرات و عقاید من هستی. یعنی همیشه چند قدم جلوتر و ورای محدوده‌ی فکر حقیر من حرکت می‌کنی. بسیار خوب… چه لزومی دارد شما که این‌قدر تفوق و تقدم بر من و نظراتم داری وقتت را با نوشته‌های بی‌ارزش من تلف کنی؟ باور کن من اگر در موقعیتی مشابه قرار می‌گرفتم هرگز به سراغ نوشته‌های کسی که خودم را از او آگاه‌تر می‌دانم نمی‌رفتم. کلا موقعیت جالبی نیست. هر توضیحی از سوی من باعث پیچیده‌تر شدن داستان می‌شود… اما من از کشدار شدن این رویه‌ خسته شده‌ام.

  7. عمو رضا سلام
    جالبه ، دیشب تو ترافیک میدون جمهوری به سمت جنوب ، راننده سمندی که یه خانم هم همراهش بود دستشو گذاشه بود رو بوق و به طرز وجشتناکی بوق میزد وفحش می داد، راننده ماشین جلویی هم با خونسردی تمام داشت سیگار میکشید ، بهش گفتم خب بهش راه بده دیوونه شدیم از بس بوق زد تو این ترافیک ، خندید و گفت (خیلی عذر می خوام): زنش … اس حال نمی کنم راه بدم ، بزار بوق بزنه تا همه جاش یکی شه، هانکه باید بیاد اینا رو ببینه بعد funny games رو دوباره بسازه
    ————–
    پاسخ: سلام امیروی عزیز
    خدا را شکر که شاهدانی چون شما از غیب می‌رسند تا متهم به سیاه‌نمایی نشوم. البته ذکر یک نکته را لازم می‌دانم که این وضعیت اصلا و ابدا مختص تهران نیست. تقریبا در همه‌جای این مرز پرگهر(!) همین رفتار و بلکه به مراتب بدترش را دیده‌ام و می‌بینم و مواردی دیده‌ام که به دلیل یک سپر به سپر شدن ساده، کار به چاقوکشی کشیده. واقعا باعث شرمساری است. اصلا درست نیست بحث را به یک شهر محدود کنیم.

  8. گاهی‌وقت‌ها با خودم می‌گویم اصلاً ماها چه‌جور موجودی هستیم؟ چی‌ایم؟ آدم‌ایم؟ [آخر آدمیّت را که یک‌جور دیگر معلم‌هامان توی مدرسه٬ مامان‌وباباهامان توی خانه٬ یادمان داده‌اند. آخر آن تعریف‌ها با اینی که می‌بینم٬ نمی‌خواند. آن‌ها اشتباه تعریف‌کرده‌اند؟ ما اشنباه فهمیده‌ایم منظورشان را؟ یا این‌که نه٬ همه‌مان در اشتباه بودیم؟]
    نه محبتی. نه همسایه‌داری‌ای. نه خویشاوندی می‌شناسیم. نه احترامی حالی‌مان است. سلام‌وعلیکِ زورکی‌ای که از فحش بدتر است. زننده‌تر است.
    می‌گویند باید همه‌چیِ آدمیزاد به همه‌چی‌اش بیاید.
    آخر چی‌مان به چی‌مان می‌آید؟

  9. با سلام و ادب
    وحشی گری برای هر موجودی تعریف خاصی دارد.از منظر ما خرس راه هم برود وحشی است؛حال انکه آن وحشی کاری نمی کند و اگر هم بکند جزوی از سرشت(به نوعی اپلیکیشن)آن است.وحشی گری آدم ها هم همین است.وقتی یک معتاد به همسرش توهین کند وحشی گری نیست ولی اگر همین عمل از پدری متعهد باشد فرط وحشی گری استو به مثابه ان اگر در فضای دینی ایران به کیان اشخاص،بی دلیل توهین شود به هر نحو وحشی گری است.بنظر می رسد شما شخصی دانسته باشید لذا به کار بردن”خفه شو”برای صدای شخصی دیگر که به هرحال خیلی ها او را دوست دارند وحشی گری محض است.من هایده و . . . را کار ندارم.آنچه که مشکل ماست وجود افرادی با ژست روشنفکری ولی با دیدی بسته است.بنظرم بجای بیان این موضوع می شود راه های برون رفت از این شرایط را مورد بررسی قرار داد و یا حتی بحثی پیرامون این که در این بی اخلاقی ها و مشکلات آیا اجتماع روی حکومت تاثیر دارد ویا حکومت روی اجتماع؛یعنی ما از بالا سری ها یاد میگیریم یا آنها از اجتماع؟؟بی اخلاقی موجود را نمی شود انکار کرد.
    ادب مرد به ز دولت اوست.
    با تشکر
    ———–
    پاسخ: با سلام. من غلط کرده‌ام که گفته باشم “دانسته”ام.باادب هم نیستم حتی. از هایده هم خوشم نمی‌آید که نمی‌آید و از صدایش حالت تهوع می‌گیرم. مرادم از خفه شو به صدای بلند آن سیستم‌های پخش بوده و نه حواننده‌ی محبوب شما. بدرود.

Comments are closed.