با این تن خسته

چه حرف‌ها که می‌شد و نزدیم. چه شعرها که نگفتیم. چه خنده‌ها که بر لب‌ ننشست. چه دست‌ها که نرسیده پژمردند. چه لب‌ها که در فرصت دیدار خاموش ماندند. چه کوچه‌هایی که صدای پای عشق را نشنیدند.

توی گوشم هدفونی است و تورج دارد می‌خواند:

تو می‌خوای قصه بگم

حرفمو سربسته بگم

با دل شکسته‌ام

با این تن خسته بگم

 

2 thoughts on “با این تن خسته

Comments are closed.