شعر: تنهایی

می‌ترسم از تنهایی

وقتی جای دست دوست

خالی‌تر از خیال رهایی است

وقتی که دستم

خالی‌تر از چشم‌های خداست

بی تو می‌ترسم عزیز

پا به پای این شب‌ها

از دست می‌روم

کار من شده:

شب را به صبح برسانم

صبح را به مرگ…

کاش آخر قصه

دست تو

این پلک خسته را ببندد

2 thoughts on “شعر: تنهایی

  1. بسیار زیبا.

    ” کار من شده:

    شب را به صبح برسانم

    صبح را به مرگ…

    کاش آخر قصه

    دست تو

    این پلک خسته را ببندد”
    کار منهم خیلی وقته همین شده…

Comments are closed.