درباره‌ی «یک فیلم، یک تجربه»

 

این نوشته پیش‌تر در سروش منتشر شده

یک تجربه ناب فرهنگی

سینما از آن رسانه‌/هنرهایی است که جذابیتش منحصر به متن نیست و فرامتنش هم به اندازه‌ای چشم‌گیر مخاطب دارد. برخی از جنبه‌های عامه‌پسندانه‌ی سینما از قبیل پشت صحنه‌ی فیلم‌ها و سرک کشیدن به زندگی خصوصی ستاره‌ها و چهره‌های معروف، همواره خوراکی برای رسانه‌هایی سبک‌سر بوده‌اند که با دامن زدن به این چیزها مخاطب عام و آسان‌گیر را به خود جلب کنند و رونقی به دکان خود بدهند. اما آن وجه سینما هم که رویکردی اندیشمندانه دارد و حاوی درون‌مایه‌های ژرف‌تر و تامل‌برانگیزتر است، مخاطبان خاص خود را دارد که مایل‌اند بیش‌تر درباره‌ی چگونگی شکل‌گیری چنین آثاری بدانند و با اندیشه‌ی نهفته در پشت آن‌ها، آشنا شوند. از این رهگذر، بسیاری از پیگیران جدی سینما می‌توانند پیچیدگی‌ها و پوشیدگی‌های فیلم مورد نظرشان را کنار بزنند، رابطه‌‌ی بی‌واسطه‌تری با فیلم برقرار کنند، و جنبه‌های تازه‌ای از متن برای‌شان مکشوف شود. برای رسیدن به منظور یادشده در بیش‌تر کشورها برنامه‌هایی تلویزیونی برای نقد و تحلیل فیلم‌ها تهیه می‌شود که در کشور ما هم از سال‌ها قبل انواع و اقسام‌شان تولید شده‌ و روی آنتن رفته‌ است.

 اما مجموعه یک فیلم، یک تجربه اتفاق تازه و فرخنده‌ای بود که یادمان و مرور شایسته‌ای برای برخی از بهترین آثار سینمای پس از انقلاب ترتیب داد و از جنبه‌ای دیگر هم حائز اهمیت بود. بدیهی‌ترین امتیاز این مجموعه فراهم کردن فضایی برای فعالیت تعداد قابل‌توجهی از فیلم‌سازان جوان بود تا هریک با ذوق و سلیقه‌ی زیباشناسانه‌ی خاص خود اثری را تولید کنند. از این منظر، برخی از قسمت‌های یک فیلم، یک تجربه خودشان هم تجربه و فیلمی‌جذاب بودند. برای نمونه می‌توان به فیلم امید نجوان درباره آژانس شیشه‌ای (ابراهیم حاتمی‌کیا)، فیلم شهرام مکری درباره بودن و نبودن (کیانوش عیاری)، و فیلمی‌که درباره چهارشنبه‌سوری (اصغر فرهادی) ساخته شد اشاره کرد که در ساخت‌شان ذوق و سلیقه‌ای به چشم می‌خورد؛ سازندگان‌شان استفاده‌ی درست و به‌جایی از مصالح و مواد آرشیوی کردند و به جای ترتیب دادن چند گفت‌وگو و تدوین و سرهم‌بندی، طرح و برنامه‌ی مشخصی برای رسیدن به هدف مورد نظر خود داشتند.

قطعا برنامه‌هایی از این دست، مخاطبان جدی‌تر سینما را مد نظر دارند و از این رو، شبکه‌ی چهار سیما با توجه به رویکرد نخبه‌گرایانه‌ای که دارد گزینه‌ی مناسبی برای پخش آن‌هاست. اما بسیاری از قسمت‌های این برنامه، دست‌کم به دلیل فیلم‌هایی که دست‌مایه قرار داده بودند عاری از عناصر جذاب و سرگرم‌کننده نبودند و پتانسیل جذب مخاطب بیش‌تر را هم داشتند. برخی از قسمت‌ها هم توانستند موجی از کنجکاوی را برانگیزانند. برای نمونه می‌توان به هامون‌بازها (مانی حقیقی) اشاره کرد که به دلیل شمار زیاد دوست‌داران هامون مهرجویی و شیوه‌ی نامتعارفی که سازنده‌ی این مستند برای کارش برگزیده بود (اعلام فراخوان برای دوستداران هامون در نشریات و سایت‌ها) از مدت‌ها قبل خیلی‌ها انتظارش را می‌کشیدند. اما هامون‌بازها با جرح و تعدیل بسیار نمایش داده شد که نشان از ناهماهنگی میان تولید و پخش داشت و به بیان ساده‌تر، سازنده به اندازه کافی توجیه نبود که در چه چارچوبی و برای چه مدیومی‌سفارش پذیرفته است.

با همین مثال می‌توان به یکی از کاستی‌های اساسی مجموعه یک فیلم، یک تجربه اشاره کرد. وقتی به هر دلیلی امکان پرداختن به یک فیلم یا یک موضوع آن‌چنان که باید و شاید میسر نیست یا لزوم تعدیل و تصحیح بسیار در کار است، بهتر نیست از خیرش بگذریم؟ می‌شود به قسمت مربوط به ناخدا خورشید (ناصر تقوایی) اشاره کرد که به هر دلیلی مبرا از حضور خود فیلم‌ساز بود؛ در حالی که تقوایی به عنوان یکی از مهم‌ترین فیلم‌سازان تاریخ سینمای ایران، حتی به‌نوعی مهم‌تر از خود فیلم است و دوست‌داران سینما کنجکاو دانستن نقطه‌نظرهای او درباره یکی از مهم‌ترین فیلم‌های تاریخ سینمای ایران هستند. به گمانم پسندیده‌تر است که در چنین مواردی از پرداختن به فیلم‌ها چشم بپوشیم و این فرصت خوب را به همین سادگی خرج نکنیم.

اما علی‌رغم اندک کاستی‌ها، یک فیلم، یک تجربه پروژه‌ای نوجویانه و بلندنظرانه برای تلویزیون بود که نشان از نگاه و رویکردی درست و دوراندیشانه داشت. در کنار دوستداران صرف سینما، کم نیستند علاقه‌مندان به فیلم‌سازی که با مرور روند شکل‌گیری فیلم‌های ماندگار، از ایده تا اجرا، تجربه‌ای ناب می‌اندوزند و توشه‌ی آینده‌ی خود می‌کنند. برای پاسخ به چنین نیازی است که بسیاری از فیلم‌های شاخص تاریخ سینمای جهان هم وقتی توسط کمپانی‌های معتبر به شکل دی‌وی‌دی درمی‌آیند دارای ملحقاتی از جمله پشت صحنه، گفت‌وگو با سازندگان، و تحلیل‌ هستند. این امر مرسوم کشورهای دیگر، در شبکه‌‌ی نمایش خانگی کشور ما رونق و رواج ندارد. و اتفاقا این‌جاست که اهمیت کار تلویزیون در شکل دادن به مجموعه یک فیلم، یک تجربه بیش‌تر به چشم می‌آید.

4 thoughts on “درباره‌ی «یک فیلم، یک تجربه»

  1. امیدوارم بینِ پُست‌ها این‌قدر فاصله نیُفتد (این یک آرزوست، ولی چرا مُحقق نشود؟). هرچند حدس می‌زنم مشغله‌ها هم‌چنان مجال نمی‌دهند.
    ————–
    پاسخ: گاهی هر کاری کنی نمی‌شود. باید قدری بگذرد تا دوباره کارها روی روال بیفتد.

  2. پا بر تیغ میکشمو به فریب هر صدای اشنایی دستمال سرخ دلم را تکان میدهم………از یه جایی به بعد دیگه تکان نمیدهم..وقتی خودم میتونم نه ۲ کلمه که ۲۰۰۰ کلمه با خودم حرف بزنم دیگه چرا دنبال صدای اشنا بگردم..ادم وقتی به اینجا رسید دیگه نه میگرده نه انتظار میکشه…….از یه جایی به بعد دیگه با خودمم حرفی ندارم که بزنم و فقط سکوت و…..دیگه نه با خودم روبرو میشم نه با ادمی..ولی….اینجا یاد فصل خودکشی ریچارد تو فیلم ساعت ها می افتم گفت: اخرش که باید با زمان روبرو بشم …گریزی از زمان نیست…من هیچ حرف امیدوارکننده ای ندارم بزنم؟..
    ۲- من یه دوستی داشتم که ۲سال پیش پناهنده شد خبرم ازش ندارم قبل رفتنش یه حرفی زد.. گفت : ما تو بد زمانی و بد جایی بدنیا اومدیم همین…
    ۳-ساعت نزدیک ۳ شب..قصه همیشه از دل شب اغاز شده است..
    ۴-شاید حرف امیدوار کننده این باشه که من ۳ صبح به فکر شما بودم و دوست داشتم که بدونین یه ادمی به فکر شماست…
    —————-
    پاسخ: آدم هیچ‌وقت نمی‌دونه کی به یادشه (و البته چرا!). این خیلی بده. کاش تله‌پاتی واقعیت داشت. من هر کی رو که دوست داشتم توی زندگی هرگز نفهمید. و برعکس.

Comments are closed.