در تدارک «اجی مجی»

نوشتن فیلم‌نامه‌ی نیمه‌بلندی را یک هفته پیش به پایان بردم؛ با نام اجی مجی. اگر چیزی از آن کم نشود فیلمی‌که از رویش ساخته شود ۴۵ دقیقه الی یک ساعت خواهد بود. زمستان امسال را برای ساختنش در نظر دارم. اگر بشود دی و اگر نشود اسفند. اجی مجی برشی از زندگی دو پسر جوان هم‌خانه است؛ یکی از آن‌ها نوازنده‌ی دوره‌گرد است و دیگری تئاتر کار می‌کند. بعد از اگر اصغر اسکار بگیرد دیگر کار کردن با امکانات خیلی کم یک جورهایی بازگشت به عقب است. این بار یک قدم جلوتر…

این آغاز فیلم‌نامه است:

 خارجی- روز -پیاده‌رو

سیامک کنار پیاده‌رو نشسته. سه کارت از جیبش در می‌آورد و می‌اندازد روی زمین.

سیامک: این که می‌بینین چشم‌بندی نیس. واقعیته اما از نوع درست درمونش. یعنی یه چیزایی اینقد سریع جلو چشمتون اتفاق میفتن که فکر می‌کنین اتفاق نیفتادن. یا اتفاق نمیفتن و فک می‌کنی افتادن. آدمیزاده دیگه. گاهی  حواسش جا می‌مونه.  پاشو اگه ادعات میشه بیا جلو یه چشمه از کار ما ببین و برو. اگه من باختم پولتو که می‌گیری هیچ اصن بیا بزن تو گوشم. ناموسن اگه خالی ببندم. اگه تو باختی یه چیزی بده کرم مرتضا علی که شب منم جلوی اهل و عیال سرم بالا باشه.

 و این هم مونولوگی از اواخر فیلم‌نامه:

یه روز بچه بودم هفت هشت سالم بود ننه‌م یک در یک قلبش درد گرفت و افتاد کف حیاط. از این خونه‌های قمرخانمی‌‌بود دیگه. نمی‌دونم تو فیلما دیدی یا نه. چند تا از این زنای همسایه اومدن پایین و بنا کردن به جیغ زدن که وای افسر خانوم افسر خانوم جون. خلاصه نفیسه خانم، یکی از همون زنا هلم داد گفت بدو سر کوچه به بابات اسمال آقا بگو دکتر خبر کنه. بابام خدا بیامرز توی شناسنامه اسمش اسحاق بود ولی نمی‌دونم چرا همه بهش اسمال می‌گفتن. سر کوچه که دروغ بود. یه چند تا خیابون اون ورتر بود. من اصلا نمی‌دونستم چه خبره. جوگیر شدم بدفرم. با همون پیژامه خشتک پاره‌م دویدم تا سر کوچه و د بدو. یهو دیدم یه جایی گوشه خیابون یه جمعیتی حلقه زدن . مثلا چهل پنجاه نفری فرض کن. ویر افتاد به سرم که ببینم چه خبره. کله مو چپوندم از لای جمعیت و به زور خودمو رسوندم جلو. چی  می‌بینی؟ یه یارو بود با سبیلای شیش دور تاب داده یه مارو از یه زنبیلی آورده بود بیرون. سیخ! مار می‌گم مار می‌شنوی. کبرای اصل. از این نی و فلوت و اینا هم نداشت. اصن یه داستان دیگه ای بود. یارو نوک انگشتشو تو هوا می‌چرخوند (با اشاره انگشت ادایش را در می‌آورد) ماره هم سرشو می‌چرخوند. آقا میگن مار طلسم داره جادو مادو می‌کنه راس می‌گن. من هم بچه بودم خب اصن نفهمیدم چی شد. مث خیار چنبر اونجا چنبره زدم. خلاصه یارو سیبیلوهه بساطشو که جمع کرد رفت من تازه یادم اومد واسه چی اومده بودم سر کوچه. دویدم سمت مغازه آقام. دیدم مغازه بسته‌س. سریع سر خرو کج کردم سمت خونه که وسط کوچه دیدم صدای شیون رو هواست. خلاصه ننه‌م اون روز به رحمت خدا رفت و آقامون سه روز از چهل ننه‌م نگذشته بود که شد شوهر همین نفیسه خانم. دروغ چرا بی‌مادری خیلی بد دردی بود اما نفیسه خانم هم به چشم چیز، چیز خوبی بود. اما آقا مار واقعا طلسم داره. عوام‌الناس حرفاشون خیلی وقتا راسته. یه چیزایی هس. یه حساب کتابایی در کاره.

6 thoughts on “در تدارک «اجی مجی»

  1. به سلامتی ایشالا… خبر خیلی خوبی بود. امیدوارم راحت و آسوده کاراتون پیش بره. اگه هم نرفت که شما مرد روزای سخت هستید (به گفته خودتان). فیلم نیمه بلند که نیازی به پروانه ندارد؟
    به امید اینکه زودتر خبر جوایز این فیلمو بخونیم.

  2. مونولوگ پایانی به‌تنهایی داستانک بسیار زیبا و تکان‌دهنده‌ایه… امیدوارم مثل همیشه موفق باشی رضا جان

Comments are closed.