یادداشتی بر مجموعه داستان «کابوس‌های فرامدرن»

نویسنده: دکتر حسن شهابی (شاعر و داستان‌نویس)

این نوشته نقد مجموعه داستان کابوس‌های فرامدرن نوشته‌ی دکتر کاظمی نیست زیرا نقد را آگاهان می‌نویسند و دانش من از ساختار داستان‌نویسی به من تکلیف می‌کند که نقد را من نباید بنویسم اما در چرایی این‌که از این کتاب می‌نویسم همین بس که نویسنده را می‌شناسم، شاید سیاهی‌لشکر حاشیه‌ی بعضی از کابوس‌هایش بوده‌ام و مهم‌تر این‌که شوقی غریب با خواندن کتاب داشته‌ام.

شرط اول این آزادی را به من می‌دهد که از هر دری سخنی بگویم و سخن اول این‌که نویسنده خود را وقف سینما، ادبیات و در مفهوم کلی وقف هنر کرده است؛ پزشکی که آفرینش را انتخاب کرده است تا تعمیر و سرهم‌بندی چیزهای کهنه را! بگذار دیگران به درد جسم بپردازند و او به درد جان.

 در وانفسای دویدن بی‌وقفه برای لقمه‌ای نان، چنین انتخابی بیش از آن‌که جسارت بخواهد عشق می‌خواهد و بیش از آن‌که عشق بخواهد آگاهی می‌خواهد و این نوشته‌ی کوتاه از این منظر بلند ادای دینی‌ست به خالق مجموعه برای تحمل مرارت‌ها و ایستادگی جانانه.

اولین داستان را که قرار بود «بچه‌های قصرالدشت» بخوانند و ما بچه‌های حواشی بی‌صدای شهرها نیز خواندیم آغاز التهابی‌ست که باید یک شب تمام را با آن سرکنی، وقتی تازه چشم‌هایت هم آمده است دل‌شوره به سراغت می‌آید ‌و در یک نگرانی شلوغ سهیم می‌شوی که تازه این اول داستان است! از نگاه یک خواننده‌ی کم‌اطلاع  شروع خوبی‌ست و این‌قدر به دلت چنگ می‌اندازد که این سفر هشتاد صفحه‌ای را مشتاقانه بیاغازی .

سینما همه‌جای کتاب هست؛ همان‌طور که همه‌جای زندگی نویسنده شاید باشد اما اصالت داستان در گوشه‌گوشه‌ی کتاب حفظ شده است حتی آن‌جا که فکر می‌کنی این‌همه شخصیت را فقط دریچه‌ی دوربین می‌تواند کنار هم نگاه دارد باز خطوط را مرور می‌کنی و نقش قلم را بر صفحه‌ی سپید می‌یابی و در این کشمکش لذتی را می‌یابی که به دنبالش بوده‌ای؛ یافتن شخصیت‌ها را و سهیم شدن در اشتیاق پیش رفتن و مکاشفه.

شخصا هیچ کتابی را به پایان نمی‌برم مگر آن‌که خود را در گوشه‌ای دنج از کتاب جا گذاشته باشم و همراه کاراکترها در هزارتوی  معماهاشان راهی شده باشم، با دردهای‌شان درد کشیده باشم و در شادی‌های کوچک‌شان شادمانی کرده باشم و از این دریچه، این کتاب کوچک، اکسیر شگرف همراهی را در خطوط آغازین هر داستان به شما می‌نوشاند تا در متن باشید نه در حاشیه؛ پیش بروید و تجربه کنید.

دریغم می‌آید که نگویم کلیت کتاب نوستالژی نسلی‌ست که آرزوهایش، کابوس شده است و پیشرفت و مدرنیته چیزی به او اگر نداده باشد کابوس‌هایش را مدرن و فرامدرن کرده است و گمان نمی‌کنم که کسی از دهه‌ی پنجاهی‌ها باشد که داستان «بتامکس» را زندگی نکرده باشد؛ دلش برای یک «اعتراف» لک نزده باشد و حرف‌هایش را از ترس «محرمانه» نبودن فرونخورده باشد.

کلام آخر این‌که خواندن این مجموعه‌ی کوچک و پرمایه را به تمام آن‌ها که تجربه‌های متفاوت حسی را دوست دارند توصیه می‌کنم؛ شاید سرآغاز سفری بی پایان از عشق، لذت و رنج باشد که با شبی از کابوس‌های فرامدرن آغاز شده تا روز و شب‌های دیگر و قصه‌های دیگر.

راستی یک لیوان «شیرپسته» که نه اما قهوه‌ی تلخ ما فراموش نشود آقای کاظمی!

پانوشت: اسامی داخل پرانتز نام داستان‌های کتاب است

One thought on “یادداشتی بر مجموعه داستان «کابوس‌های فرامدرن»

  1. سلام و عرض ادب. یادداشت بسیار خوبی بود. لذت بردم. از اقای شهابی تشکر میکنم.

    “سخن اول این‌که نویسنده خود را وقف سینما، ادبیات و در مفهوم کلی وقف هنر کرده است؛ پزشکی که آفرینش را انتخاب کرده است تا تعمیر و سرهم‌بندی چیزهای کهنه را! بگذار دیگران به درد جسم بپردازند و او به درد جان.”

Comments are closed.