عکس: بدون شرح

این بنر با موضوع انجمن اولیا و مربیان روی پل هوایی انتهای چمران (توحید) نصب شده. واقعا منظور گرافیست محترم از چنین طرحی چه بوده؟ انگار واجب است در هر کاری کرمی‌ریخته شود… اگر من بدبینم شما به دید مسیحایی‌تان ببخشایید.

عکس: شاهزاده و گوی جادویی

یکی از بهترین عکس‌هایی که تا به حال گرفته‌ام. (برای دیدن با اندازه‌ی بزرگ‌تر، روی عکس کلیک کنید)

مکان: خیابان استقلال استانبول

زمان: بهار ۱۳۹۰

سوژه: دختری که با ژانگولر، رهگذران را سرگرم می‌کرد.

خوانش این عکس بماند برای یک مطلب مفصل و خواندنی.

عکس: جنگل آلومینیوم

این عکس را چند دقیقه پیش گرفتم. برای بهتر دیدنش کلیک کنید.

خوانش نگاه سنجاقک

این عکس را همسرم در سفر ماه قبل‌مان به شمال گرفته است. در روستای چوشل بین راه لاهیجان و سیاهکل. ترکیب رنگ‌های این سنجاقک زیبا کم از طاووس ندارد.

عکس فریب‌کار است. این عکس به‌ شکلی تصادفی گرفته شده. سنجاقک لحظه‌ای آرام و قرار نداشت. نمی‌شد از او خواست برای دوربین ژست بگیرد. موقعیت او در قاب، محصول کسری از ثانیه است؛ نه به دلیل توانایی عکاس بلکه به دلیل امکان گرفتن عکس‌های پشت هم که یکی‌شان دست بر قصا تا حدی قابل قبول شده.

 سنجاقک به دوربین/ چشم مخاطب نگاه نمی‌کند. حقیقت آن چیزی نیست که خود عکس وانمود می‌کند. حقیقت گریزپا و دست‌نیافتنی‌ست و واقعیت، رونوشتی کم‌رنگ از حقیقت است. عکس، چینشی آراسته است و حاصل بر‌هم‌کنش ابزار و چشم‌انداز. هر قاب، محل همگرایی واقعیت و مجاز است. ترکیب‌های یخ‌زده، بدل از حرکت و جنبش‌اند. حتی عکس‌های خبری و مستند هم از خلال نیت / ترجیح یا تصادف شکل می‌گیرند و گوشه‌ای محدود از یک گستره را نشان می‌دهند. همیشه در گوشه‌های ناپیدای هر قاب واقعیتی دیگر نهفته است؛ ای بسا مهم‌تر و آگاهی‌بخش‌تر از خود قاب.

اما این‌ها را می‌شود به هیچ گرفت. می‌شود فرض کرد: سنجاقکی زیبا با چشمان درشت و گیرا به ما می‌‌نگرد و نگاهش به تعداد نگاه بینندگان عکس منتشر می‌‌شود. می‌شود چشمان درشت محبوبه‌ای بی‌وفا را از این طریق تداعی کرد. می‌توانیم خود را از دریچه‌ی نگاه او تصور کنیم و هرگز راه به درک و دریافت او نبریم؛ آن نگاه بی‌تفاوت ستمگر. می‌توانیم راه تاویل بگشاییم و محتویات ناخودآگاه‌مان را بر قامت او برون‌ریزی کنیم. (کاری که نقد راستین به‌درستی می‌کند و نیت پشت اثر را محترمانه کنار می‌زند)

اما باز هم می‌شود از این فراتر رفت. می‌شود به دیدن زیبایی‌ قناعت کرد. زیبایی را بی‌واسطه و بی دخالت هر منطق ستود: کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ… کمال مواجهه با زیبایی غرق شدن در آن است نه فلسفه‌بافی برای آن. انسان مغروق در نشئه‌ی زیبایی هرگز نیازی یا حتی فرصتی به/برای توصیف آن ندارد. نقد از همین شکاف سربرمی‌آورد: جایی که ضرورت تکثیر یا توضیح زیبایی به میان می‌آید، نقطه‌ی توقف لذت بردن راستین از زیبایی است.

هیچ کس در هنگامه‌ی حظ و سرخوشی توان قصه بافتن ندارد. (آدم‌ها هم در بلندای سرخوشی جسمانی‌شان همین‌طورند) سرتان را درد نیاورم: مرور و احضار چندباره‌ی خاطره‌ی یک سرخوشی، راهی برای گریز از ملال متعاقب آن است. عکس‌ها مثل فیلم‌ها، شعرها و داستان‌ها و … چنین ماهیتی دارند.

عکس: جاده شمال / نوروز ۱۳۹۰

این عکس‌ها را در سفر نوروزی کوتاه‌مدتم به شمال (گیلان)  در بهار سال ۹۰ گرفته‌ام و البته از میان نزدیک به سیصد عکس انتخاب‌شان کرده‌ام و طبیعتا برای قرار دادن در سایت حجم و کیفیت‌شان را چندین‌بار پایین آورده‌ام…

تعطیلات نوروزی به نیمه رسیده و خیلی‌ها نه سفر رفته‌اند و نه قصدش را دارند. به عنوان یک خوره‌ی سفر پیشنهاد می‌کنم دست از غر زدن و پای اینترنت نشستن بردارید و سفری هرچند نزدیک و کوتاه را در برنامه‌تان بگنجانید. باید طالبش باشید و لذتش را بدانید تا پا به راه سفر شوید. پای مسایل مالی هم را به میان نکشید چون اغلب بهانه‌ای بیش نیست. سفر کم‌خرج هم تا بخواهید هست. بی‌خرج هم البته هست که در این مورد خاص باید دوره‌ی آموزشی چتربازی را از سر گذرانده باشید…

روزگارتان به کام باد. چه عید باشد و چه نباشد دنیا همان شکلی است که شما تفسیر می‌کنیدش… پس خوب بخواهید تا برای‌تان خوب بیاید.

شاید این عکس‌ها انگیزه‌ی سفر را به چند نفر بدهند. همین هم غنیمت است.