فیلم‌هایی که باید ببینید (۴)

مدتی این مثنوی تاخیر شد… پس یک‌راست برویم سراغ اصل مطلب. در ضمن بخش‌های پیشنهاد فیلم و کتاب ـ همین بالا ـ را فراموش نفرمایید.

Alice or the Last Escapade

یک شاهکار مینی‌مالیستی تمام‌عیار از کلود شابرول. یک جور «آلیس در سرزمین عجایب» البته گذشته از صافی دنیای استاد (به مصداق همان سخن مشهور استاد هیچکاک که اگر او سیندرلا را هم می‌ساخت…) فیلمی‌به‌شدت اتمسفریک و هولناک. شابرول مخمصه‌ای تمام‌عیار در محدوده‌ی یک دایره‌ی خیلی تنگ می‌آفریند. با دیدن فیلم، رونوشت‌های پرشمار و شاخصش را به جا خواهید آورد. آخرینش یک فیلم ایرانی است که نمی‌خواهم با گفتن نامش مضمون اساسی فیلم شابرول را لو دهم. گره‌گشایی نهایی فیلم  و پرداخت درخشانش حیرت‌زده‌تان خواهد کرد. همه‌ی فیلم‌های شابرول یک طرف، پایان‌بندی‌های‌ نبوغ‌آمیزشان یک طرف. او در فیلم‌هایش با استادی و بدجنسی تمام، ضربه‌ی نهایی را در پایان کار وارد می‌کند و باعث می‌شود پس از فارغ شدن از تماشای فیلم، حس‌وحالش هم‌چنان در ناخودآگاه‌تان وول بخورد و حتی رشد کند و به گستره‌‌ای تازه برسد. لطفا به سال ساخت فیلم (۱۹۷۷) توجه بفرمایید و بعد نمونه‌های بازخوانی‌شده از روی آن را از نظر بگذرانید تا دریابید پیش‌رو بودن یعنی چه. گذشته از همه‌ی این‌ها، به تیتراژ آغاز فیلم به چشم یک کلاس آموزش سینما نگاه کنید. فیلم خوب با گشایش خوب شروع می‌شود؛ استثنا هم ندارد.

A SIMPLE PLAN

غوغا می‌کند سام ریمی، در فیلمی‌که اگر نام کارگردانش را ندانید اصلا بعید نیست فکر ‌کنید کاری از برادران کوئن است. روایت کهن حرص و وسوسه و دوستی، یک بار دیگر در قصه‌ای به‌شدت مینی‌مال (بله درست متوجه شده‌اید. من این جور قصه‌ها و فیلم‌ها را ترجیح می‌دهم به آثار پرطمطراقی که می‌خواهند بزرگ باشند ولی عین حقارت‌اند) با بازی‌های شاهکار بیل پکستن و بیلی‌‌باب تورنتن (خدای من این مرد معجزه می‌کند. چرخش کامل الیور استون را حتما دیده‌اید. یا مردی که آن‌جا نبود برادران کوئن را). فیلم‌نامه به‌شدت دقیق و حساب‌شده نوشته شده. شخصیت‌پردازی بسیار خوب و سیر منطقی گسترش قصه، برآمده از اصول کلاسیک فیلم‌نامه‌نویسی است و یک بار دیگر  ثابت می‌کند چفت‌وبست درست رخدادها و تثبیت منطق روایت چه اهمیت فوق‌العاده‌ای در سینما دارد.

THE CELEBRATION

اولین فیلم برآمده از مرام‌نامه‌ی دگما (محصول فون‌تریر و دوستانش). ساخته‌ی توماس وینتربرگ دانمارکی. سرگیجه‌آور و آزاردهنده؛ چه در پوسته‌ی ظاهری اثر و چه در طرح و پیرنگ قصه. فیلم مانند کارهای فیلم‌سازانی از جنس فون‌تریر  و‌هانکه مخاطب را آزار می‌دهد، چون تلخی و کراهتی متعفن را عریان می‌سازد و ذهن مخاطب را مانند شخصیت‌های قصه از تشخص و ریاکاری پوسیده‌ی متمدنانه خلع سلاح می‌کند. تجربه‌ی تماشای چنین فیلم‌هایی مثل سقوط بی‌پایان از یک ارتفاع، در سیاهی مطلق کابوسی ناتمام است. فیلم به‌شدت به تحلیل‌های روان‌کاوانه‌ راه می‌دهد و انطباق دل‌پذیری با داستانک‌های ممنوعه‌ی فراروایت‌ها دارد. پسری رازی مهیب را در جشن تولد پدر پیر و ثروتمندش برملا خواهد کرد. همین ایده‌ی مرکزی، آن‌قدر کنجکاوی‌برانگیز است که به سروقت این شاهکار بی‌همتا بروید. درنگ نکنید.

LE REFUGE

فرانسوا ازون و جهان‌بینی آثارش اساسا یک جور ناجوری غریب و تک‌افتاده‌اند. او کیفیت روابط انسانی را به حدی از پیچیدگی رسانده که پیش از این در سینما کم‌تر دیده شده است. او دنیایی شبیه به فاسبیندر دارد؛ اما اگر آدم‌های کج و کوله و نامتعارف فاسبیندر در دنیایی آمیخته به رگه‌هایی از ابزوردیسم سیر می‌‌‌‌کردند، قصه‌های ازون با پرداختی ناتورالیستی و به‌شدت بی‌پرده روایت می‌شوند و همین کیفیت صریح و گزنده، آن‌ها را ملموس و رعب‌آور می‌کند. هنر ازون در ترسیم کنش‌ها و واکنش‌هایی است که در عین دراماتیک بودن، غافل‌گیرکننده، بدیع و علیه قراردادهای معمول‌اند. سینمای ازون کیفیت جسمانی و روحانی عشق، و زنانگی و مادرانگی را از منظری دیگر تعریف می‌کند. او با این فیلم در کنار پنج در دو و زمان رفتن سه‌گانه‌ای منحصربه‌فرد را شکل می‌دهد؛ دگراندیشی در عشق و مرگ.

David Mamet’s House of Games

سینما در ذاتش یک بازی است؛ با قراردهایی گفته و ناگفته. گاهی فیلم‌ها همین مفهوم را در حکم پیرنگ خود به کار گرفته‌اند. شاخص‌ترین‌شان Sting (جرج روی‌هیل) است. Game (دیوید فینچر) یکی دیگر از آن‌هاست. دیوید ممت در نخستین تجربه‌ی کارگردانی‌اش، این مفهوم را در قالبی جذاب و به‌شدت مفرح به بازی می‌گیرد؛ همان‌طور که قهرمان داستانش را، و البته ما را. نقش‌آفرینی جو منتگنا در این فیلم، از جنس گوهرهای نایاب و گنجینه‌های بی‌بدیل سینماست. شمایل او و کیفیت حضورش ـ چه ذاتی باشد و چه برای رسیدن به آن در این فیلم تلاش کرده باشد ـ بار سنگین ساختار پیچیده‌ی قصه را به دوش می‌کشد. ممت نویسنده‌ی قهاری است؛ بازی‌تان می‌دهد. شما هم گارد روشنفکرانه‌ی لعنتی‌تان را باز کنید و لذت ببرید. مگر اهمیت سینما در چیزی جز این است؟