یک و نیم
این روزها مجموعه ای از خوشبختیها و بدبیاریها در یک چینش موازی، سریال روزانهی زندگیام را شکل دادهاند. مثبت منفی که میکنم، طرف مثبتش سنگینی میکند. هوا هم که بهتر از قبل شده، پس به سلامتی درخت که…
یک و هفتاد و پنج صدم
دیروز با یک آدم سینمایی گپ میزدم. گفتم: «تو اخلاقت خیلی خوبه. قبل از هنرمند بودن یه انسانی. اگه میتونی هیچ وقت عوض نشو.» و او هم به حساب تعارف معمول تشکر کرد. ولی من آن حرفها را از سر تعارف نزده بودم. در جامعهی فرهنگی ایران که تفرعن و از دماغ و … فیل افتادن حرف اول را میزند و آدمها حرفشان حرف نیست و یک رودهی راست در شکم ندارند و جلوی صحنه و پشت صحنه و حتی این ور دیوار و آن ور دیوار دو جور و شاید چند جور متفاوتاند، آدمهای یکرو و راستگو و با وجدان، کمیاب و ارزشمندند. فیلمساز عزیز گفت: «من اگه میخواستم عوض بشم تا حالا شده بودم.» و از موقعیتهایی گفت که به خاطر اعتقاد به اصول و مرامش از آنها دست شسته و کنار کشیده. وقتی مجموعهی شرایط و مناسبات اجتماع گرفتار آشفتگی باشد فقط همین اعتقادهاست که آدمها را حفظ میکند وگرنه خیلیها به خاطر چند مشت دلار بیشتر همه چیزشان را میفروشند… این روزگار هرچند آسمانش همان رنگ است که بود و روزمرگیاش مثل همیشه، ولی دارد حافظهی تاریخی یک مقطع زمانی مهم را برای آیندگان میسازد. واپسین سالهای دههی هشتاد، اوایل دههی نود… وقتی آب سربالا میرفت… به سلامتی قزل آلا…
یک و نود و نه صدم
جشنوارهی فیلم بهمنماه خوشبختانه امسال در ماه بهمن برگزار میشود. بازار اکرانهای خصوصی داغ است و طبق معمول فیلمسازانی که ادعا میکنند برای منتقدان هیچ اهمیتی قایل نیستند و حتی نقد هم نمیخوانند، دربهدر دنبال منتقدانی هستند تا نظر مساعدشان را جلب کنند و توشهای برای حاشیهی تبلیغاتی فیلم خود انبار کنند. خیلی وقتها هم به کاهدان میزنند. منتقد قلمفروش به هرحال یک چندتایی داریم ولی بیشتر آدمهایی که سرشان به تنشان میارزد هرگز شرافت قلم را ـ برنارد شاو بازهای مامانی به پا خیزید ـ در این بازی باخت ـ باخت نمیفروشند. به سلامتی برنارد شاو و چاپلین ـ به خاطر نامههایی که به دخترش نوشت! ـ …
دو
بدو لولا بدو
پینوشت: بله… جناب بریجز… عالیجناب بریجز… کوئنهای نازنین…برادران خوب ما…wow
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
آقای کاظمی عزیز شما هم لطفاً عوض نشوید!
سلام…
درود به این همه انرژی و حس خوب پشت این پست
آقا رضا بالاخره ” پرسه در مه ” ما هم داره اکران میشه…بالاخره روز ما هم رسید
آقا منتظر سمت خیال دوست تو در مجله فیلمیما
————
پاسخ:مخلصم فرهاد جان
داشتی فراموش میشدی ها!
————-
پاسخ:آره والا
سلام به صاحبخونه و همه بچه های اینجا
۱- این روزها شلوغ ترین روزهای زندگیم در سال ۸۹ رو میگذرونم و علت غیبت چندوقت اخیر همینه
۲- به روزهای جشنواره نزدیک میشیم و قرار ما سرجاشه و بین ۱۶ تا ۲۶ بهمن یه روزی رو به زودی تعیین میکنیم و ایشالا همدیگه رو میبینیم
و اما مورد سوم رضا که اگه صلاح میدونی آخرین دعوت رو برای همکاری با آدم برفیها از بچه های مایل به همکاری انجام بده تا قبل از جشنواره یه جلسه بزاریم و ایشالا با شروع جشنواره تولد دوباره آدم برفیها رو جشن بگیریم و سعی کنیم دوباره اون رو به اوج برسونیم.
ارادتمند
———-
پاسخ: بهمن جان مثل اینکه حسابی سرت شلوغ بوده و خبر نداری که آدم برفیها چی شده.
چی شده؟ متوجه نمیشم
به سلامتی رضا کاظمی
————
پاسخ:قربانت برادر
قربان شما آقارضا
به خدا از ته دلم و بدون تعارف گفتم
چند روز پیش که رفتم آدم برفی ها دیدم سایت باز نمی شد . حس کردم مشکل از کامپیوتر ماست
سایت فیلتر شده؟
بیچاره برنارد شاو که شده دستگیره ی بعضیا. اون بخش “یک و نود و نه صدم ” خیلی خوب بود. اوضاعم روبه راه نیست آقا رضا اگه می بینی کم بهت سر می زنم.
————-
پاسخ: اوضاع کی روبهراه هست برادر؟ امیدوارم که حال همهمون بهتر بشه.
راستی همیشه ی خدا قیافه ی شما من رو یاد مانی رهنما می اندازه. حالا نمی دونم خوشحال میشی از این شباهت ظاهری به نظر من یا بدحال؟
خوشحالم که امسال جشنواره توی شهرستانها نمیاد و میخوام یه بار دیگه ۷تا فیلم تارکوفسکی رو مرور کنم به نظر من شما هم وقتتو واسه این سینمای ورشکسته تلف نکن تا چند ساله دیگه درشو گل می گیرن
————
پاسخ:بعله
آقای کاظمیِ عزیز، اینو ببینید :
http://www.ittutorial.ir/?p=3922
خیلی ماهه
سلام رضا جان خیلی دلم برات تنگ شده خیلی دوست دارم ببینمت شما هم اینقدر سایت بلند شده که دیگه حالی از ما نمی پرسی بخش یک و هفتادو پنج صدم جالب بود! به سلامتیه سلامتی که ازش بی نسیبیم!