حماقتی به نام آدم‌برفی‌ها

هر سال در آخرین روزهای دی آبونه سالانه سایت آدم‌برفی‌ها را تمدید می‌کردم. با این‌که چند سال بود که هیچ فعالیتی نداشت و  گمان نمی‌کنم بازدیدکننده‌ای هم در کار بوده باشد. فضای اینترنت به شکلی انقلابی عوض شده است. از بیش از یک دهه پیش استارتش خورد و حالا دیگر چیزی به نام وب‌سایت و وبلاگ به طورمستقل کم‌ترین اهمیتی برای هیچ‌کس ندارد. همه چیز آدمیزادگان  در دو سه شبکه اجتماعی و یکی دو پیام‌رسان خلاصه شده است. کسی علاقه‌ای به خواندن نوشته‌های بیش از یک بند ندارد و اگر هم داشته باشد ترجیح می‌دهد آن‌ را در قالبی شلخته و تخمی‌ در اینستاگرام (که مثلا قرار بود پلتفرمی‌برای انتشار عکس و ویدیو باشد) یا توییتر سابق یا در بهترین حالت در تلگرام بخواند.

امسال تمدیدی در کار نبود. باید با آدم‌برفی‌ها برای همیشه خداحافظی می‌کردم. نه البته به دلیلی که گفته شد. مدت‌هاست به پوچ‌انگاری محض درباره هر کنش فرهنگی در کشوری به نام ایران و فراتر از آن رسیده‌ام. با تمام وجود از این که سال‌‌های ارزشمند جوانی‌ ام را به خزعبلاتی از جنس سینما و ادبیات پرداختم پشیمانم. نه برای این‌‌که این‌جا ویران‌سرای ایران است و در بند ددان. فراتر از این. زندگی نکبت‌بار خفقانی در ایران و آشنایی بیش‌تر با احوال ساکنان سرزمین‌های دیگر یادم داد که اساسا هر کنشی جز لذت‌جویی‌های بدوی انسانی، فریبی برای سرپوش گذاشتن بر فقدان‌های یک زندگی نرمال است و زندگی نرمال هم در بهترین حالتش دست و پا زدنی عبث است برای گذراندن زمان و مردن و نابودن. هیچ چیز این زندگی ناخواسته و اجباری روی زمین، ازرش جدی گرفته شدن ندارد. نادان بودم که گمان می‌کردم نوشتن شعر و داستان و نقد فیلم (نشخوار استفراغ ذهنی زرنگانی که از فیلم ساختن برای خود پول و قدرت ساخته‌اند) کاری ارزشمند و علیه روزمرگی و زندگی حیوانی است. آشنایی‌ دقیق سال‌های اخیرم با حیوان‌‌ها نشانم داد که باز هم سخت در اشتباه بودم. حیوان‌ها هیچ چیز زندگی را جدی نمی‌گیرند و برایش معنا نمی‌تراشند و خیلی سرراست برای غذا و گشنی‌گری می‌جنگند. حیوان‌ها کاردرست و محترم‌اند. برخلاف انسان‌ها. برخلاف زمین.

آدم‌برفی‌ها برای شما یک اسم است و شاید همان هم نباشد اما برای من نماد چند سال کوشش پوک و بیهوده و ابلهانه است. البته اگر پول می‌ساخت داستان فرق می‌کرد. کلا هر چیزی که پول بسازد خوب است. پهن گاو ارزشمندتر از آدم‌برفی‌ها و بقیه فعالیت‌های فرهنگی من است چون قابلیت فروش و معامله دارد و چرندیات من چنین قابلیتی نداشند و ندارند. اگر در روزگاری که در لجنزار بی‌پولی غلت می‌زدم این پست را می‌نوشتم، می‌شد حکیمانه بر من تازید و بر هیکلم رید اما من در مرفه‌ترین روزهای زندگی‌ام به این یقین رسیدم که هر چه پول نسازد یا برای پول ساختن نیازمند معامله با معامله خر باشد، از اساس باطل و منافی خرد انسانی است. خرد انسانی هم چیزی نیست جز عقل معاش و بقا تا موعد چوخ. راستش شرمنده‌ام که این را می‌نویسم: زندگی و هستی نه معنایی دارد و نه معنویتی.

ضمنا اگر برای‌تان جای پرسش است هیچ میلی به خودکشی ندارم تا کباب و کله‌پاچه و شیرین‌گوشت و … هست. و ضمنا تا کثافتکاری‌هایی مثل ویروس چینی و کثافت‌هایی مثل حامد اسماعیلیون (اسمال جرم‌گیر) هستند می‌نویسم و می‌رینم بر هیکل نوکران گلوبالیسم و چپول‌های دوزاری و هر چه خودگوزپندار بی‌شرف.