گوزنهای مسعود کیمیایی که من چندان دوستش ندارم، فیلم محبوب و عمری خیلی از منتقدان فیلم در ایران است. قدرت گوزنها یک دزد و چریک است ( اولی واضح و مبرهن است و دومیاش را باید حدس بزنیم) و دزدیدن از سیستم فاسد را فضیلت میداند و به نظر میرسد نظر فیلمساز هم به او نزدیک باشد اما سید میگوید: «خلاف خلافه! منم این حرفا توی کتم نمیره». کدامشان درست میگوید؟ نمیدانم.
و حالا حکایت اخراجیهای آقای دهنمکی ـ در مثل مناقشه نیست ـ و تلاش عدهای برای فروش کمتر فیلمش از طریق به دانلود گذاشتن فیلم در اینترنت، مورد گوزنها و توجیه قدرت برای دزدی را به ذهنم میآورد. دربارهی اخراجیهای ۲ در زمان اکران به تفصیل نظرم را در روزنامه اعتماد ملی نوشتم و چیز پنهانی نیست.
آیا فروش اخراجیها میتواند مقیاسی از توزیع گرایشهای سیاسی در جامعه به دست دهد؟ پاسخ این را هم نمیدانم. چون چنانچه در همان مطلب مورد اشاره هم نوشتم خیلیها از سر کنجکاوی و خیلیها برای لحظهای خندیدن ـ حتی شده به ریش خودشان ـ به سینما میروند. اما یک حساب ریاضی هم در کار است. حتی اگر این فیلم سه میلیارد تومان بفروشد و قیمت متوسط بلیت در سینما را ۳۰۰۰ تومان در نظر بگیریم (که بیش از این است) یعنی در بهترین حالت یک میلیون نفر آن را دیدهاند ( و البته بعضیها هم دو یا چند بار دیدهاند که آمار سرانه را پایینتر میآورد) و این در قیاس با جامعهی بالای هفتاد میلیونی فقط و فقط به شوخی میماند. کلا میزان رواج و اقبال سینما در ایران افتضاحتر از آن است که بتوان از آن به عنوان یک متر و معیار جامعهشناسانه استفاده کرد. خیلی از خانوادههای فرهنگی و فرهنگدوست و البته خانوادههای ضد فرهنگ، ابدا با سینما میانهای ندارند و اقشاری مثل زوجهای جوان (غیر همسر) که مامنی جز سیاهی سالنهای سینما ندارند، کارگران زحمتکش و بالاخره رهگذران خواب آلود که دنبال سرپناهی برای یک چرت مختصر میگردند درصد قابل توجهی از تماشاگران فیلمهای عامهپسند سینمای ایران را شکل میدهند. در هر حال اخراجیها یک پدیدهی پوپولیستی کاملا مورد انتظار است که همخوانی تمام عیاری با جنبههای دیگر اجتماع در ابعاد گوناگون دارد و تماشاگرانش هرگز نمایندهی یک گرایش سیاسی نیستند، چه بسا لودگیها و ابتذال این فیلم حتی خیلی از همسنگران و دوستان دیروز و امروز سازندهاش را خوش نمیآید.
آن سوی خط ولی میزان استقبال از جدایی نادر از سیمین اصغر فرهادی میتواند معیاری برای سنجش پایگاه اجتماعی سینمادوستان جدی و فرهیخته باشد، چون برای ندیدن چنین فیلمیکه پرافتخارترین فیلم یک دههی اخیر سینمای ایران است و بازخورد بینظیری در عرصهی داخلی و بینالمللی داشته واقعا کمترین عذر و بهانهای قابل تصور نیست. حتی اگر پانصد هزار نفر هم فیلم فرهادی را ببینند باز هم یک موفقیت بزرگ برای سینمای اندیشمند ایران شکل گرفته است چون جدایی نادر از سیمین بر خلاف دربارهی الی و حضور کنجکاویبرانگیز گلشیفته فراهانی و فضای خوش آب و رنگش، جذابیت عامه پسند برای اقشار محترمیکه در بند قبل اشاره کردم ندارد و اکثریت غالب تماشاگرانش را سینماروهای جدی و آدمهای اهل اندیشه و فرهنگ تشکیل میدهند. در حالی که متوسط تیراژ کتاب در ایران زیر ۲۰۰۰ تاست و بهترین سایتهای اینترنتی فرهنگی و هنری با همهی دوز و کلکها در ایدهآلترین حالت بیشتر از پنج شش هزار «نفر» بازدیدکننده در روز ندارند ـ و البته در آمارشان چیز دیگری جلوه میدهند ـ چنین استقبالی از فیلم صلب و سخت فرهادی که کمترین باجی به تماشاگر نمیدهد و به دلیل تنش بیش از حد قصه و نیز زمان طولانیاش، پتانسیل دافعهبرانگیز بودن را هم دارد، یک اتفاق فرخنده و قابل ستایش است.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز