جناب دکتر ایوبی
رییس محترم سازمان سینمایی
در این روزها که جشن سالگرد انقلاب است و جشن سینمای ایران، روزگار برای کسانی چون من تلختر از زهر است. هرچند میدانم به فرموده شاعر «بگذرد این روزگار تلختر از زهر…» اما شایسته و بایسته دیدم نامه سرگشادهام خطاب به شما را دقیقا در این جشن و پایکوبی حضرتعالی و دوستانتان در این دهه مبارک فجر و گرماگرم جشنواره فیلم فجر، منتشر کنم که به یک مناسبت تاریخی پیوند بخورد و دستافشانی شما و سوکواری من، کنتراست مناسبی برای قضاوت خوانندگان این نامه خلق کند و به یادگار بماند.
شما بنده را به خوبی میشناسید و در بدترین حالت، اگر هم در غفلت محض از وضعیت سازمان و قربانیانی چون من به سر ببرید، دستکم به دلیل سمتی که سال ۹۴ در داوری کتابهای سینمایی داشتید، با نام من آشنا هستید. در همان تیم داوری که شما عضو ارشدش بودید، کتاب تئوریک سینمایی من با عنوان «فیلم و فرمالین» در بین کلی مدعی و نام مهم، جزو چهار نامزد پایانی (فینال) بهترین کتاب سینمایی سال شد. پس کمترین عذری برای نشناختن بنده ندارید حتی اگر مکاتبات شخصیام از طریق تلگرام با حضرتعالی در دو سال گذشته را انکار کنید که قابل انکار نیست و البته فضیلتی هم برای من محسوب نمیشود جز اینکه سندی است بر این که شما چند بار فرمودید حتما پیگیر پرونده بنده میشوید و مشکل من قابل حل است.
جهت اطلاع دیگران: حدود چهار سال است که به دلایل واهی و سلیقهای و بر مبنای همان سیاست تقسیم افراد به خودی و غیرخودی، به بسیارانی که پنج درصد رزومه من را هم ندارند مجوز کارگردانی دادهاید ومن را با بیش از ده سال نقدنویسی و فعالیت در بالاترین سطح مطبوعات سینمایی و چندین جایزه معتبر نقدنویسی و تألیف کتاب تئوریک سینمایی و تدریس سینما در انجمن سینمای جوانان و ساخت بیش از بیست فیلم کوتاه و مستند و سابقه نمایشنامهنویسی و کارگردانی تئاتر و فیلمنامهنویسی و داستاننویسی و… بلاتکلیف نگه داشته اید. در حالی که من برای ساخت اولین فیلم بلندم، هم تهیهکننده داشتم (تهیهکنندهای کاملا مورد وثوق نظام و حامیباسابقه ارزشهای این نظام) وهم فیلمنامهنویس بزرگ و فرهیختهای مثل پیمان قاسمخوانی برای بازی در فیلمم قرارداد بسته بود (که این جز به قوت فیلمنامهام برنمیگردد) و قرار بود با کمترین هزینه فیلمیبسیار متفاوت و مبتنی بر ارزشهای اخلاقی ایرانی بسازیم، ناگاه و درست در همان بزنگاه، قانونی تصویب شد که به سرعت عطف به ماسبق شد و پرونده ما را هم معلق نگه داشت تا صلاحیت اینجانب برای کارگردانی به واسطه بزرگانی چون همایون اسعدیان و شهسواری و شورجه و… تایید شود در حالی که من در جایگاه یک منتقد باآبرو و شناخته شده سینمای ایران، که بارها توسط خانه سینما و فارابی مورد تقدیر قرار گرفتهام در صلاحیت خود این بزرگواران و بقیه کسانی که اصلا سینمایی نبودند و به عنوان ممیزی اندیشه در آنجا حضور داشتند، تردید و تشکیک جدی داشتم و دارم. اصلا به کلیت چنین روندی معترض بوده و هستم. سلیقه این عزیزان بر همه مکشوف است. تردید نکنید اگر عباس کیارستمیفیلمیبدون نام برای این عزیزان میفرستاد، سازنده آن فیلم را واجد صلاحیت کارگردانی نمیدیدند. برای تفنن، بد نیست بدانید روزی که عادل فردوسیپور برای تست گزارشگری به تلویزیون رفت، او را به لحاظ صدا شایسته چنین سمتی ندانستند. بگذریم که آموزگاران انیشتین هم او را شاگردی ابله ونادان میشمردند. تاریخ پر از این بلاهتهاست و شما هم این را میدانید. شما انسان باهوشی هستید.
قصه خیلی سرراست است: وقتی تهیهکنندهای حیثیت و اعتبار و سرمایهاش (ولو اندک) را پای یک جوان میگذارد، قطعا چیزی در فیلمنامه و رزومه کاری او دیده. فیلمیکه قرار نیست یک پاپاسی کمک دولتی دریافت کند به کجای این سینما فشار میآورد؟ مکانیسم حذف و سرخورده کردن جوانهای مشتاق فیلمسازی خیلی سادهتر از این بوروکراسی زشت است: من فیلمم را با بودجه شخصی خودم و بر اساس فیلمنامه مصوب میسازم و شما فیلمم را شایسته حضور در جشنواره نمیبینید و اجازه اکران هم به آن نمیدهید و به این ترتیب من به سادگی حذف میشوم. این وسط نه تنها پولی از بیتالمال و خزانه دولت و ملت صرف نشده بلکه فرصت کار و درآمد برای یک گروه پنجاه شصت نفره فراهم شده است. اما این قصه شق دیگری هم دارد: من فیلمم را به ترتیبی که ذکر شد میسازم و شما حیرت میکنید که چهطور یا این بودجه بسیار اندک، چنین فیلم احترامبرانگیزی ساختهام و تلنگری به وجودتان میخورد که دیگر آدمها را بر مبنای سلیقه چند سینماگر درجه سه و نه چندان حاذق یا دکترهایی که چیز زیادی از سینما نمیدانند (لااقل در مقایسه با امثال من)، قلع و قمع نکنید.
آقای ایوبی، همتایان شما در گذشته بهخوبی موفق شدهاند سیاست سرخورده کردن عشاق فیلمسازی را پیاده کنند اما حتی در این غربالگری بیرحمانه هم کسی با رزومه خودم و میزان تسلط و دانش خودم بر سینما را شایسته حذف نمیبینم. من یک جوان بی نام و نشان متوهم نیستم. برادری خودم در باب سینما را به طرق گوناگون ثابت کردهام. در بصیرت دوستان شما همین بس که در همان مقطعی که داشتم برای دریافت مجوز کارگردانی، پرپر میزدم به کسی مجوز کارگردانی دادند که مجوزتان را توی سطل زباله انداخت و الان برای شبکه سخیف GEM مزدوری میکند یا کار را به جایی رساندند که حتی یک فیلمساز دفاع مقدس هم سر از آن شبکه درآورد. یا شما به کسانی مجوز دادید که رزومه کاریشان در برابر رزومه سینمایی و فرهنگی من، حقارتبار است (لازم باشد اسم میآورم. ابایی ندارم). به کسانی مجوز داده اید که همه میدانند فقط یک فیلم کوتاه در عمرشان ساختهاند یا اصلا نساختهاند اما من فقط چند فیلم به تهیهکنندگی سینمای جوان دارم (سینمای جوان که احیانا! متعلق به استکبار جهانی نیست؟!)
آقای ایوبی درخواست من روشن است. از شما خواهش نمیکنم بلکه بر وجدانتان تلنگر میزنم. مجوز کارگردانی من را صادر بفرمایید و توپ را بفرستید توی زمین من. بقیهاش به توانایی و شرافت من بستگی دارد و یقین بدانید اگر لاف زده باشم، چیزی جز شرمندگی و بیآبرویی برایم باقی نخواهد ماند. برای فیلم من یک قران از بیت المال هزینه نخواهد شد.
من بلد نیستم مثل خیل سرخوردگان، به سمت اعتیاد و خودویرانگری و … بروم تا رضایت سیاستورزان را فراهم کنم. من انسانی استوار و به گواه صبر چهارسالهام، شکیبا هستم. دیگر حتی به لحاظ سنی جوان هم نیستم و دنیا را از دریچه فانتزی و وهم نمیبینم. اگر مجوز کارگردانیام را تا پایان سال ۹۵ صادر نفرمایید، من فیلم بلندم را بدون مجوز شما وهر نهاد دیگری خواهم ساخت و میخواهم ببینم چه کسی میتواند من را از ساختن فیلم با فیلمنامهای کاملا منطبق بر ارزشها و چارچوبهای اخلاقی و دینی نظام، منع کند؟ سینما در رگ و ریشه من است و نمیتوانم خودم را به کوچه علیچپ بزنم. قطعا شما و شخص شما مسئول سوق دادن کسی با رزومه من به ساخت فیلم بدون مجوز هستید. هنوز دیر نشده. صلاحیت من اظهر من الشمس است و بارها رزومهام را برای شما فرستادهام. لطفا سعی نکنید که من را قربانی سیاهکاریهای بوروکراتیک کنید چون من اهل قربانی شدن نیستم و به عنوان یک ایرانی عاشق ایران و پابند به ارزشهای کشورم، هرگز بهانه به دستتان نخواهم داد که برایم قصه درست کنید. من در این خاک میمانم و فیلم میسازم و مینویسم.
من خستهام از دست شما و زیردستانتان. بس کنید این ستم را. امثال من شایسته احتراماند دستکم به پشتوانه همان کتاب مقدسی که دم از آن میزنید و پروردگار برخلاف شما مهربانی که سوگند یاد کرده به قلم. اما شما که خودتان، حد اعلای نوشتههایم را دیدهاید حرمتی برای قلم قایل نشدید. این درد بزرگی است. نابخشودنی است. در همین جشنواره امسال همکار مطبوعاتی ما جناب آقای اصغر یوسفینژاد با فیلم «خانه» آبرو و حیثیتی دیگربار برای اهل قلم خرید. بد نیست نقد همین آقای یوسفینژاد بر کتاب «فیلم و فرمالین» من را بخوانید و ببینید با چه تحسین و احترامیاز بنده یاد میکنند. شواهدی از این دست بسیارند و شما خودتان بهخوبی واقفید بر اوضاع. اما دریغ از یک گام برای گشودن این گره.
این روزها جشن شماست و من بعد از بیست و سه سال، برای اولین بار پا به جشنواره فیلم فجر نگذاشتم چون دیگر تحملش دشوار است. میدانی که جایت آنجاست و نمیگذارند. این روزها، هر روزش، روز عزای من است. شادمانی و لبخند همیشگی، از آن شما.
شانزدهم بهمن ۱۳۹۵
دکتر رضا کاظمی
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز