یک روز بد

منتظر خبرم. دلم شور می‌زند. سرم درد می‌کند. حوصله‌ی هیج کاری ندارم. از زور روزمرگی دارم بالا می‌آورم. فیلم دیدن و کتاب خواندن هم این روزها برایم لذتی ندارد. باید خبر از راه برسد. باید این روند راکد کمی‌عوض شود.

اینترنت هم که … توی دیواری محصور شده‌ایم. از همه‌ی دنیا دور افتاده‌ایم. داریم به‌خوبی به سمت الگوی کشور سرافراز کره شمالی پیش می‌رویم. باید خوش‌حال باشیم. این حق ماست. ریخته‌اند کوچه‌ی بغلی بی‌اجازه و با دروغ زشت کنترل کنتور برق، ال ان بی مردم را برداشته‌اند و انداخته‌اند توی گونی. این حق ماست. به خانه‌ی من و تو هم خواهند آمد.

می‌گویند «آدمیزاد به امید زنده است.» امیدوارم لااقل همین جمله دروغ نباشد.

5 thoughts on “یک روز بد

  1. ما حالمان خوب است.
    اما تو باور نکن.
    در ضمن من آدمای ناامید زیادی رو میشناسم که همچنان زنده اند.
    ———-
    پاسخ: تا زنده‌گی چه باشد.

  2. به نظرم اگر کسی بخواد آینده رو ببینه باید تاریخ گذشته اش رو به دقت مطالعه کنه. من با شناختی کمی که دارم بنظرم اینطور باقی نمی مونه. آیا جامعه ایران پتانسیل کره شمالی شدن رو داره؟ به نظر من نه. فقط باید صبور بود.

Comments are closed.