(برای بزرگ دیدن کلیک کنید)
موسی: مرثیهی یک رویا
بعد از چند ماه وقتکشی و وعده و وعید بالاخره حکم توقیف نهایی فیلمنامهی «موسی» صادر شد و خیال من و امیررضا راحت.
حالا غم نان به کنار. با این خفقان چه کنیم؟ این است اقناع و جذب حداکثری؟ شوخی نکنید برادران… و بعد در مصاحبههای مطبوعاتی و برنامههای تلویزیونی ژست بزرگمنشی میگیرید و بارها اعلام کردهاید که هیچ فیلمیدر ایران توقیف نیست و هیچ فیلمنامهای توقیف نیست و از این جور حرفهای قشنگ. خودتان حالتان بد نمیشود از این همه حرف قشنگ؟
ممنون که ما را ارشاد فرمودید. فکر میکردیم هنوز قلم شرافتی دارد. غلط میکردیم. اما شاید خدایی هم در این حوالی باشد. فقط شاید.
بگذار این فیلم ساخته نشود. موسی همچنان در زندان بماند. حبس ابد. بی عفو. بی ملاقاتی. چه باک. تازه این که فقط شخصیت یک داستان است…
ما که ناخوشیم. روزگار شما برادران خوش باد.
پینوشت: فیلمنامهی موسی را بهزودی برای همگان منتشر خواهیم کرد تا بخوانند و قضاوت کنند بر سینمای ایران چه میرود. شاید مثل ما افسوس بخورند بر فیلم جانانهای که آخرش نگذاشتید ساخته شود.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
در این دو سه ماه این عکس را روی دسک تاپِ لپ تاپ ام آماده کرده بودم که هرگاه خبر خوش پروانۀ ساخت را گرفتیم، آن را در فیس بوک بگذارم. افسوس که ساده ترین و پاک ترین آرزوهای ما را با منطق ایدئولوژی های پوسیده شان بر باد دادند…
با یادداشت ات گریه ام گرفت، رضا جان… روزی «موسی» از زندان بیرون خواهد آمد…
چیز جدیدی نیست حرفهای قشنگ زدنهایی که آدم را یاد چوپان دروغگو می اندازد! هرچند که آن چوپان بیچاره حداقل یک راست در زندگیش گفت!
نمیدونم چی بگم که کمی از غمت کم کنم. فقط میتونم به جمله امیررضا امیدوار باشم: روزی «موسی» از زندان بیرون خواهد آمد
——————
پاسخ: راستش من اصلا ناراحت نیستم بهمن جان. چند وقتی بود تصمیم گرفته بودم که بزنم در ماتحت این زندگی مزخرف و فیلم و جشنواره و… و بروم توی یک روستای خیلی دورافتاده زندگی کنم و برای دلم بنویسم و فیلم ببینم و کتاب بخوانم. حالا خوشحالم که فارغالبال به این کار دست خواهم زد به محض اینکه پول زبانبستهام را از صاحبخانهام پس بگیرم. کار فرهنگی در یکی از معدود کشورهای بستهی دنیای مدرن بهتر از این نمیتواند باشد.
افسوس .حرفی برای گفتن نمانده
واقعاً الآن هیچ حرفی نمیتونه حق مطلب رو ادا کنه.. عمیقاً ناراحت شدم آقا رضای عزیز. وقتی فکرش رو میکنم با اثری که از جان و دل برای آفرینشش مایه گذاشتی چنین کردن، مغزم سوت میکشه. مثل اینه که نوزاد و طفل آدمی رو ازش بگیرن.
نمیخوام در این وضعیت امید واهی بدم، ولی در این مملکت هیچ قانون و حسابکتابی وجود نداره. اثری که امروز توقیفه، روز دیگه مورد تحسین خود این حضرات قرار میگیره… امیدوارم یه روزی برسه که “موسی” رها و آزاد بشه
گویی چاره ای نیست جز صبر.
این درد درده بدیست میدانم
من کاری به اینکه نفس سینمای این مماکت دست چند تا آدم عقده ای افتاده ندارم ولی چرا می خوای بری البته دلیلت کاملا منطقی ِ ولی من قبول نمی کنم
حیف شد.خیلی دوست داشتم این فیلمنامه ساخته بشه و یه فیلم خوب ببینم.راستی دیگه نمی خواهید در مجله فیلم بنویسید؟تازه داشت با ورود شما و چند نفر دیگه جون دوباره می گرفت که.
————
پاسخ: اگر موردی برای نوشتن پیدا شود حتما می نویسم.
اَی بابا…
امروز روزنامه همشهری در مورد حذفیات فیلمهای جشنواره صحبت می کرد. واقعا تاسف آور است که اختیار بخش های فرهنگی را کسانی دارند که حاصل کار هنرمندان را زخمی می کنند
خیلی متاسفم اما متعجب اصلا. آدم بدبینی نبوده و نیستم اما این بار شک نداشتم جراحی فرهنگی به مرگ منتهی می شه. اما… بی خیال. جمله امید وار کننده م نمیاد
این چرخ همینطور میچرخد