یک
مهرزاد دانش در خشت و آینهی شمارهی دی مجله «فیلم» حرف حساب نوشته. البته من کمیبا مسامحه به قضیه مورد اشارهی او نگاه میکنم اما با کلیت حرفش موافقم. آدمهایی را میشناسم که «تمام» دغدغه و دلخوشیشان در زندگی سینماست و در محاوراتشان حرفی جز سینما ندارند بیآنکه سینما حتی نان شبشان را تأمین کند؛ مثلاً اگر اخیرا فیلمیندیده باشند درباره سیاستهای معاونت سینمایی بحث میکنند!!! خود سینماگران اینقدر دربارهی سینما حرف نمیزنند که اینها. به نظرم تکبعدی بودن در هر زمینهای، مصداق اختلال است. انسان سالم چهطور میتواند از کنار این همه رخداد و موضوع متنوع در زندگی بگذرد و خودش را محدود به یک مقوله کند؟ اما ادای شیدای سینما درآوردن، اختلال شایعتری است. ادا درآوردن تا آخرین قطرهی خون. تا آخرین نفس. تا سرحد مرگ. به قول آن جوک ناگفتنی، آیا این همه پایمردی ایول ندارد؟
دو
معرفت یک چیز ذاتی است. اکتسابی نیست. اگر داشته باشی داری و اگر نداشته باشی هرگز به دست نخواهی آورد. معرفت، مثل خیلی از ویژگیهای انسانی، ذاتی است؛ مثل راستگویی، انساندوستی، شفقت، انصاف و… متاسفانه به این نگاه جبرآمیز ایمان دارم که انسان همان است که از مادرش بیرون میافتد و هرگز آنقدر تغییر نمیکند که به نقطهی مقابل شرارت یا خیر مادرزادی و نهادینهاش برسد. خیلیها بیپولاند اما همهشان دزد نمیشوند.
سه
پول چیز بسیار دلنشینی است؛ بیتبصره؛ در هر حالتی. هرگز آنقدر پولدار نبودهام که بدانم پول زیاد داشتن چه حس خاصی دارد اما بسیار از بدیهای بیپولی دیدهام. من پول را دوست دارم اما پول من را دوست ندارد. پول میتواند انسان را خوشبین،معنوی، مهربان، جوان، زیبا، محترم و دوستداشتنی کند اما بیپولی قطعا آدم را بدبین، حریص، بداندیش، نامحترم، خرفت و زشت میکند. مرادم از بیپولی همان بیپولی است؛ به معنای مطلق کلمه. (و خودمانیم وقتی چند بار این کلمه را تکرار میکنی چه حس بدی میدهد. کلمهی بسیار بدآهنگی است پول.)
چهار
پذیرایی ساده فیلم بسیار خوب و درستی است. حتما ببینیدش. قهرمانش هم همان کلمهی بدآهنگ است: پول. و من همچنان این بدترکیب آشغال عوضی را در عین بیزاری دوست دارم. پول را میگویم.
پنج
آدمبرفیها را از یاد بردهاید! کاش پولی بود.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
پول به گمانم تنها حقیقت واقعی قابل احترام در دو سوی نهاد نیک و بد یا خیر و شر آدمی ست . مفهومی آن چنان گسترده ( چرا ) که می توان در مورد آن بسیار و بسیار نوشت . کوتاهش را نوشتید . پول می تواند آدم را جوان و زیبا و بی پولی ….. . پول آن قدر گسترده است که بر طرز تلقی ما از مفاهیم اثر می گذارد تا آن جا که انسان یک مفهوم سیار در خیابان هاست که پولدارش را زیبا و … و بی پولش را زشت و …. .
من فقط جک را نشنیده ام .
کلمه بد آهنگی است!! پول را می گویم…
ادامه دار باشه قلمت..
خوب باشی..
یا علی…
به نظرم این پول نیست که خیلی دلنشین است بلکه فقر است که بسیار هراسناک است. بلی؛ فقر واقعا وحشتناک است.
من هم پول را دوست دارم. ولی هنوز نمیدانم او هم دوستم دارد، یا نه (وقتاش نرسیده بدانم؟ کِی میشود فهمید وقتاش رسیده؟ وقتاش کِی میرسد؟ میرسد؟)