در کوچه اگر غربت شبگرد نباشد
یا درد نباشد خبر از مرد نباشد
خاموش نمان در خفقان آه تو گرم است
بگذار که این خاطره دلسرد نباشد
اندوه سکوت تو غریب است برادر
لب باز کن این قصه فریب است برادر
آواز تو روزی همه جا ورد زبان بود
خاموشی تو سخت عجیب است برادر
در ظلمت غم، بندگی ماه حرام است
نومید شدن از شب جانکاه حرام است
وقتی که خدا سنگ صبور همه غمهاست
سر بردن تو در خم این چاه حرام است
از غم بنویسی بهخدا شعر تو زیباست
بد هم بنویسی بهخدا شعر تو زیباست
حتی اگر از لعنت طوفان مصائب
نمنم بنویسی بهخدا شعر تو زیباست
این خانهی بیحوصله را زود رها کن
خود را وسط بغض مهآلود رها کن
قحطی زده چشم تو و این قافیه ابریست
یک سینه ببار و همه چون دود رها کن
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
به خدا شعر تو زیباست.
آقا بخدا اینها خیلی خوبن خب!… نگی دوباره اغراق میکنما! 🙂
———–
پاسخ: 🙂
هیچ حرفی برای گفتن نیست از بس که حرف ندارد این شعر
دمت گرم
شعربسیار عالی بود غم مردانه غریبی داشت .من چند بار خوندم هربار بغضم بیشتر شد ،انگار یه مرد داره دردشو فریاد میزنه راستش یه جورایی یاد محرم و عزاداریش افتادم