نقطهی پایان جملهای نانوشتهام
سر خورده از سر سطر
خالی و خستهتر
چون خواب خاکستر
ان شانئک هو الابتر
(من پارهی تن کسی بودم که دیگر نیست)
اول شما و
وسط شما
و سطر به سطر شما
من آخر خطم
نقطهی پایان جملهای..
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سایت رسمی رضا کاظمی؛ فیلمساز، منتقد سینما، داستاننویس و شاعر
نقطهی پایان جملهای نانوشتهام
سر خورده از سر سطر
خالی و خستهتر
چون خواب خاکستر
ان شانئک هو الابتر
(من پارهی تن کسی بودم که دیگر نیست)
اول شما و
وسط شما
و سطر به سطر شما
من آخر خطم
نقطهی پایان جملهای..
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
ماخولیای آتشفشان خاموش
به وقت احتضار عقاب
بیشه سیاه و سینه سیاه
یوزپلنگی تسلیم کفتارهاست
کجا گمت کردم کودکانه؟
شکلات تلخ!
از راز چشم سگ میدانی؟
توتفرنگی اهلی چاق!
این اسمش زندگی نیست
رودخانهای که از صدای خودش بیزار است
سیگاری که آرام آرام میکش…
چای بیدغدغه هم هست؟
لالا کنید برای مادرم، ستارههای بیکتاب
این خواب را خدای یوسف هم تعبیر نمیکند
و ما ادریک ماالطارق…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
بر رخوت بیهودهی این دفتر باطل
خطی بزن و فصل پریشانی من باش
بالای سر خانهی من سایه کن ای بغض!
نمنم بزن و همدم ویرانی من باش
چون قصهی دلتنگی یک ابر بهاری
دل باز کن و فرصت بارانی من باش
من تشنهترین زائر مرداد تو بودم
شهریور تدریجی و طولانی من باش
ای سردترین خاطرهی غربت پاییز
تفسیر خوش آیهی پایانی من باش
من خسته و تسلیم ولی چشمبهراهم
آرامترین خواب زمستانی من باش
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
دردناکترین حقیقت شعر این است
که به هیچ دردی نمیخورد
و قصهی هیچ دردی را
به مقصد نمیرساند
زمین تزاحم مغزهای چرب بیحوصله است
که شاعر با مقدسترین لحظههای تنهاییاش
به گداییشان میرود
این ذلتبارترین کار تمام دورانهاست
در سراشیب زندگی
شعری برای تصعید گشنی فحلگان ندارم
که در بستر عشق
تکاپو را تکثیر کنند
یا با دریغ عشق
در خویشتن خویش بیامیزند
در بغضی بزاقآلود…
در شمارش معکوس انسان
وسط پاندمیخفقان
شعری برای رهایی ندارم
که شهیدان بیهودهترین نبرد
در سلولهای انفرادی زمزمه کنند
یا در تیرباران آخر فیلم
با رقص چوب زامبی اعظم
همخوان شوند
من تلخم
اما دارو نیستم
جام شوکرانم
تیر خلاص بر آرزوهای محال خودم
که از شانس بد شما
فقط مال خودم نیستند
من راوی حکایت پوک پوسیدگی ام
آرام بگیر جانم
چای بنوش
سیگار بکش
فیلمیتماشا کن
شعر به هیچ دردی نمیخورد
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
مطرود بهشت سکوتم
سوخته از صراحت آفتاب
هر شعر، هبوطی به ظلمت سخن است
دلمویههای زخمیام
آوازهای متروک داوودند
گمشده در کهکشان تنهایی
من در شب هول
آیات دلتنگی خدا را
از جان شعلهور درختی شنیدم
که رگ به رگش
سیراب زلالترین سراب این بیابان بود
*
پیچیده در اندوه کوهستان
نوای نی چوپانی
که آخرین گوسفندش را
نه کشت
نه فروخت
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
گر بال و پری بود خیال سفری بود
در فرصت پرواز غم مختصری بود
زخمیو زمینگیر، هوایی به سرم نیست
میراث من این خاک سیاه پدری بود
از پرسهی بیهودهی دلتنگ چه حاصل؟
ناسازهی درجا زدن و دربهدری بود
این قصهی تکراری و بیجاذبه ایکاش
در دست نویسندهی جذابتری بود
*
نیرنگ برادر خبر از پیش نمیداد
دیری است که اینجا ته چاهم، خبری نیست
تا دست خدا دست دعایم بفشارد
من منتظرم، چشم به راهم، خبری نیست
تقدیر چنین بود، چه حاجت به گلایه
دل خوش نکن، از ناله و آهم خبری نیست
یوسف به سعادت رسد از چاه و لیکن
بر رستم دستان ز خدا هم خبری نیست
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
در غم شکست خاطرهی خندههای تو
من خون گریستم همه شبها برای تو
بر خاک سرد مرگ شدی پا به پای من
با هر نفس که پرسه زدم در هوای تو…
بعد از تو از زمین و زمان دل بریدم و
کافر شدم به قبله و دین و خدای تو…
رفتی و در خیال تو از دست رفته ام
دستم بگیر تا ننویسند پای تو
من ماندم و حکایت یک جفت چشم خیس
با شورهزار اشک به رخت عزای تو
ای جان دل! سکوت زیادی شد از سرم
دل لک زده برای عبور صدای تو
خالی و تلخ… خسته و زخمی… بیا رفیق
این زخم سخت را تو زدی، کو دوای تو؟
با من غریبگی نکن ای جان بی قرار
بیگانه نیستم، منم آن آشنای تو…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
ویروس بهانه است
تبرها پایپچ ساقهای خستهاند…
و کفتارها رهرو شیرهای زخمی
ما در محاصرهایم
در فراق عشق و استفراغ مرگ
نفسبریده از آوار غم
ایستاده در بوران تیغ
در هر دم و بازدم
این قصهی نوادگان قابیل است
مادر! ای خفته در دلتنگی زمین
ای شوق زیبای زیستنت حسرت محال
نیستی ببینی
این آخرالزمان مبادا
غمگین نشسته بر بام آسمان
زل زده بر گرگ و میش آدمیزادگان
ویروس بهانه است
چاقو رفیق شاهرگ است
و گلوله
قدمش روی چشم ماست
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
ابری که صبرش طاق شد از باد، گریان شد
دستی که از موی تو رد میشد پریشان شد
من سخت غرق قطرههای خون خود بودم
وقتی صدور حکم رگ بر تیغ، آسان شد
دستی که روی زخمههای خواب میرقصید
از پا نشست و بیصدا افتان و خیزان شد
ماری خزید از پاشنه، پیچید تا شانه
در آستین تنگ یک تردست پنهان شد
خرگوش در متن کلاه خواب، پس افتاد
موسی عصا را اژدها کرد و گریزان شد
شعری که عمری با زمین و آسمان میساخت
در سرسرای دفتری بیبرگ ویران شد
در پرسپکتیو خدا، وقت صلات ظهر
خون شد، شتک زد روی بوم و بام… باران شد
(رضا کاظمی)
پنجشنبه. یکم اسفند نود و هشت
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سرانجام تصمیم گرفتم نخستین مجموعه شعرم را در اینترنت منتشر کنم. بی مجوز و بی ناشر. پیشتر هم گفته ام که به انتشار رایگان حاصل رنج و خون دل سالیان هیچ باور ندارم.
در مرحله نخست کتاب را به صورت الکترونیک (پی دی اف) تقدیم خواهم کرد به قیمت هر نسخه بیست هزار تومان. در تک تک صفحات کتاب نام خریدار درج خواهد شد که در صورت بازنشر بی اجازه، منبع این زشتخویی آشکار شود. برای کاستن از احتمال وقوع این امر ناپسند و محتمل (تا حد امکان) اولویت خریداری با کسانی است که به هر طریقی میشناسمشان؛ با نام واقعی.
ایشان میتوانند به نام دوستان و آشنایان مورد اعتمادشان کتاب را به هر تعداد که میخواهند سفارش دهند و مبلغ مجموع را بپردازند. هر نسخه با نام گیرنده نهایی واترمارک خواهد شد.
?
“تکه پارهها” که گزیده ای است از شعرهای کوتاهم از آغاز تا امروز. امیدوارم مجموعه دوم را هم که شامل شعرهای بلندتر است همین امسال گردآوری و منتشر کنم.
در صورت تمایل برای دریافت کتاب الکترونیک “تکه پارهها” (در قالب پی دی اف) به آیدی @soofiano در تلگرام پیام بدهید.
با احترام
رضا کاظمی
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
بهراستی ویژگی حافظ چیست که چنین هم نزد نخبگان ادب و هم در توده مردم افسون و جذابیت دارد؟ در مقایسهای سرسری با غزلهای دیگر شاعران بخصوص همشهری گرانقدرش عالیجناب سعدی که سلطان بی چون و چرای غزل عاشقانه است بهسادگی میتوان دریافت که راز دیگروارگی عالیجناب حافظ، در بینش عمیق اجتماعی و لحن گزنده انتقادیاش است که حتی عاشقانهترین غزلها را هم از موضع کلبیمسلکی قلندروار و نه از جایگاه عجز و لابه و التماس، تقدیم میکند.
در رندی و ناقلایی حافظ بسیار گفتهاند. در نگاه کلی به شعر ایشان، او مردی است زخمخورده از عشق که میداند در مناسبات جامعهای ریاکار و تحت سیادت حاکم بدکردار، چارهای جز خلوتگزینی و بیلاخ نشان دادن به مقبولیات اجتماع نیست. دیوان حافظ با غزلی آغاز میشود متضمن مصراعی از یزید بن معاویه که به لحاظ مفهومی(اگر درست و بدون لاپوشانی ترجمه شود) کلبیمسلکی حافظ را عیان میکند:
ادر کأسا و ناولها یعنی خطاب به ساقی که سگمست شده میگوید: ادرار کن یا بشاش توی جام میکه من در این ظلمتجا و شب تاریک و بیم موج، شاش تو را به هر چیز ترجیح میدهم.
انزوای حافظ درویشمسلکانه نیست و شعر او هم بر آیین درویشی نیست. شعر حافظ حاوی یک آنارشیسم سرکوفته است که اوضاع و احوال دنیا را دائما به چپ خود حواله میدهد. اما پلنگانه در کمین است که طالع اگر مدد دهد دلی از عزا دربیاورد.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز