شعر: فال

با مرغ عشق‌های بی‌عشق

یک بیت شعر به چند

قافیه‌ها ردیف به چنگ

پای پیاده‌های متروک

توی بساط پیرمرد چروک

فال حافظ  توی قفس

نفس! آه نفس! این نفس!

من شعرهایم را

در ازدحام آل احمد می‌سرودم

وقتی هوای تو از کوی دوست قل می‌خورد

در پاتوقی که پای تو کم داشت

نان و پنیر و یک فال گردو …

دیدم که گم شدی

در شهری که تو را می‌سرود

در کوچه‌های بی‌تردد ممنوع

پشت شبی که آسمان

ستاره‌ را به قیمت خرید می‌فروخت…

6 thoughts on “شعر: فال

  1. امشب بی خوابی زده بود به سرم گفتم بشینم یه فیلم ببینم ولی نمی دونستم چی.گفتم برم سراغ فیلم هایی که آقا رضا پیشنهاد کرده.دم دست ترینشون Snake eyes بود.همین الان تموم شد.فکر می کنی الان من چه حالی دارم؟همه چی در حد کمال بود.اگر اتمی شک داشتم که دی پالما جز ده فیلمساز برتر تاریخ سینماست الان دیگه ندارم.مرسی از پیشنهاد، مرسی.

  2. زین پس بیشتر در وبلاگت به ملاقاتت میام رضای عزیز …. این قسمتش عالی بود …. دیدم که گم شدی

    در شهری که تو را می‌سرود

Comments are closed.