وقتی کشته شد کماکان در اوج بود. هر فیلمش یک اوج دیگر بود و پس از او دنیا تهی شد از شکوه آفرینشش. اندیشمند بیجایگزینی که خالق ماخولیای نمور و سرد تنهایی و حیرانی انسان بود. مرگ او نیز در سنی بالا رخ داد، به بیهودهترین و مزخرفترین شکل ممکن و دردناک آن بود که سر صحنه فیلمبرداری آخرین یادگارش.
من تمام تردیدها و ترسها و دلشورههایم را در فیلمهای پژمرده و در متن تونالیتهی سرد رنگهایش باز زیسته بودم. مرگ تئو آنگلوپولوس غمانگیزترین مرگ سینمایی ممکن برای ذهن من است: موتورسیکلتی سر صحنه به او زد و آفریدگار بزرگ، جان به هیولای سیریناپذیر زمین سپرد، در عین جوشش و خلقت. مزخرف بودن مفرط نوع مرگش، برایم دریغی چرکین و بزرگ است و حجتی بر بیهودگی و پوچی کرد و کار.
چه وجد و شعفی بود با پرسههای تنهای شخصیتهایش در ویرانههای جنگ و زندگی! این روزها که بر سر زمین سایه جنگ است و قیمت جان آدم ارزانی فشنگ، و آرزوهای به خاک خفته، سرشماری شتابان خبرهای بیدل لعنتی. هیچکس مثل آنگلوپولوس درد و دلسردی این زمین و این زمان را تصویر نکرد.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز