وزیر محترم ارشاد فرمودهاند ممیزیِ پیش از نشر باید برداشته شود. این از آن جملههای بیپایه و نسنجیدهای است که پیشتر هم شنیده و به آن خندیدهایم. بیتردید ممیزی کتاب پس از نشر ناممکن است. وقتی ممیزان محترم فهرستی از کلمههای مشکوک و مذموم را با Ctrl+F جستوجو میکنند و بیتوجه به کارکرد آنها در متن، حکم به تغییر و تصحیح میدهند، یعنی وضع خرابتر از این حرفهاست. اگر رییسجمهور مملکت در سخنرانیاش بگوید «آن ممه را لولو برد» امکان ندارد کسی جرأت کند خردهای بگیرد اما تردید نکنید به روال این سالها، کلمه دوم همین ضربالمثل در هر متنی ممیزی خواهد شد و باید عوض یا حذف شود.
ممیزی (سانسور) در سه سطح صورت میگیرد: خودسانسوری، سانسور اولیه توسط ناشر و سانسور نهایی توسط ارشاد!
بگذارید برای تشریح انواع ممیزی از تجربهی خودم بگویم: در مجموعه داستان کابوسهای فرامدرن هر سه نوع ممیزی انجام شد. خودسانسوری که در خون ماست. در مرحله بعد ناشر داستانهای به گمان خودش مشکلدار را کنار گذاشت. در اولین و تنها جلسهای که با مدیر محترم نشر داشتم ایشان صاف و پوستکنده توی چشمم زل زدند و گفتند: «جناب کاظمی! کتاب شما مجوز نخواهد گرفت.» اعتراف میکنم که جا خوردم اما جای اینکه بگویم «خب پس چرا با من قرارداد میبندید؟» سکوت کردم و لبخند زدم. در چند مورد ناشر از من خواست بعضی کلمهها را عوض کنم که کردم. کتاب من تقریباً بهآسانی مجوز گرفت؛ البته مشروط به حذف سهچهار کلمه. دو تا از اینها تکراری بودند؛ به این ترتیب که در داستان آخر کتاب، پنجگانه کنتاکی، که قصه در آمریکا و با شخصیتهایی آمریکایی روایت میشود یکی از شخصیتها دو بار از تکیهکلام «فـاک» استفاده کرده بود. دستور دادند هر دو حذف شود. جای تعجب نداشت. ممیز محترم درک درستی از فضای قصه نداشت. جای بحث هم نداشت. من هم با کمال میل آن دو کلمه و یک کلمه دیگر را که حالا یادم نیست حذف کردم و مجوز را دادند. شاید برای دیگرانی، تغییر یک کلمه در حکم فاجعه باشد اما راستش برای من اهمیتی نداشت. هر بار هم که از طرف ناشر تماس گرفتند که کلمه یا جملهای را عوض کنم بهسرعت پشت تلفن کلمه یا جمله جایگزین را گفتم و خلاص. به خودشان هم گفتم که میدانم در چه وضعیت مزخرفی زندگی میکنم و نویسنده باید بتواند با این چیزها کشتی بگیرد و فن بدل بزند. اگر کمیعقل در سر باشد همیشه میشود جایگزین مناسب و چهبسا بهتری پیدا کرد و چیزی را هم از دست نداد.
حالا تصور بفرمایید کتابی با همهی خودسانسوریها و سانسورهای مشفقانه ناشر، منتشر شود و کلمهای به مذاق ممیز خوش نیاید. البته نباید کتمان کرد که ممیزان محترم در خوانش از روی کاغذ امکان استفاده از آب هندوانه و Ctrl+F را ندارند و باید سرین را هم بیاورند و متن را بخوانند. باور بفرمایید بسیاری از ممیزان هم مثل بسیاری از تهیهکنندههای سینمای ایران متنها را نمیخوانند و فقط رج میزنند. حالا به هر دلیلی اگر کلمهای ناپسند باشد تکلیف چیست؟ کتابهای چاپشده باید خمیر شوند. یعنی زرشک!
اینقدر کلمه کلمه کردم یکی نداند فکر میکند مشکل فقط سر کلمههاست. از انتخاب موضوع تا پرداخت جملهها و طرح جلد و … همه باید ممیزی شوند. جز این مگر ممکن است؟
به گمانم بهتر است حرفهای قشنگ را بیخیال شوند و همین رویه فعلی سانسور را ادامه بدهند و فقط کمیتعدیلش کنند. اگر وزیر تازه ارشاد میخواهد وانمود کند که با وزیر قبلی فرق دارد نهایتا بهتر است حد و مرز سانسور را مشخص کند و دستور به آسانگیری بدهد. که همین هم البته نشدنی است. خدا کند جناب ایشان کاری کند که لااقل آدم رویش بشود دست از لجاجت بردارد و بعد از سالها به متصدی این وزارتخانه بگوید وزیر فرهنگ!
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز