چرا بازی مافیا را خیلی زیاد دوست دارم؟
نخست بگذارید از کلیشههای راستین بگویم؛ مبتذل و واقعی.
مافیا یادمان میدهد:
۱- فریب ظاهرسازی و زبانبازی آدمها را نخوریم.
۲- در داوری درنگ کنیم.
۳- ابله و سادهلوح نباشیم.
۴- آسان و مفت نبازیم.
۵- اعتماد را بهسختی خرج کنیم.
۶- احتیاط کنیم.
۷- به اندازه سخن بگوییم. نه کم که آسان طردمان کنند و نه زیاد که دچار لغزش شویم.
۸- از اشتباه درس بگیریم و به راه درست برگردیم.
۹- منطقی تحلیل کنیم و به هیجان و احساسات رقیق اهمیت ندهیم.
۱۰- دوستان واقعیمان را پیدا کنیم.
…
اینها همه درست و حکیمانه و بدیهی و به همان اندازه چرند هستند. به باور من ما از مافیا به هیچکدام از دلایل بالا لذت نمیبریم. ما صرفا درگیر هیجان و حرص و جوشی میشویم که محصول آگاهی بیشترمان در قیاس با شهروندان بازی است. از بلاهت و زودباوری آدمها کفری میشویم و همزمان بر خود میلرزیم که ما هم در موقعیت مشابه چندان بهتر از آنها نبوده و نیستیم. از فریبکاری وقیحانهی مافیا اغلب به خشم میآییم و گاهی هم به دلیل سستی و کاهلی ناامیدکننده و حالبههمزن شهروندان، جانب مافیا را میگیریم و از کامیابی اهریمنان خرسند میشویم. بگذار تا بیفتد و بیند سزای خویش.
واقعیت این است که ما هیچ درسی از مافیا نمیگیریم. این یک بازی روانشناسانهی بهراستی پلشت است که ضمنا بسیار مهیج و سرگرمکننده است. به رفتار بازیکنان در آخر هر بازی دقت کنید: حتی خود بازیکنان هم پس از بازی از میزان حماقتی که به خرج دادهاند نهتنها سر سوزنی شرمنده یا خجل نیستند بلکه اغلبشان یا ژست حقبهجانب در مقام انکار و دلیلتراشی (دو سازوکار روانی بسیار پربسامد و رسواگر) برمیآیند و کوتاهبیا هم نیستند. بله هیچ درسی در کار نیست. آینشتاین یا هر کسی که این را گفته بدجور راست گفته: «دو چیز کران ندارد: جهان هستی و حماقت انسان. در مورد اولی زیاد مطمئن نیستم.»
مافیا مانند شطرنج و بیلیارد و بازیهای کارتی یا هر گیم پرهیجان رایانهای/ اینترنتی، یک بازی اندورفینی و اعتیادآور است که در ایران طرفداران پرشماری پیدا کرده و احتمالا در پشت پرده، سوداگریهایی هم در جریان است که اصلا عجیب نیست. مافیا بر خلاف شطرنج که خشونتی ویرانگر اما ساکت و پنهان دارد، مطلوب تیپهای پرسروصدا و اساسا بستری مناسب برای برونریزی و رهاسازی انباشتگی روانی بهخصوص خشم و اضطراب است.
اما با همهی اینها، من هنوز دلیل شخصیام برای دوست داشتن مافیا را نگفتهام. پیش از آن باید بهروشنی تاکید کنم که هیچ علاقهای به بازی کردن ندارم و صرفا تماشایش را دوست دارم. دلیلش چندان پیچیده نیست: رذالت و وقاحت و فریبکاری لازم برای برنده شدن تیم مافیا، از گنجایش روانی من بسی فراتر و فرسنگها دورتر از خطوط قرمز اخلاقی من است. با تماشای مافیا بر انگارهی همیشگیام پایمردتر میشوم: هیچ اهریمنی در کار نیست. اهریمن خود انسان است. حیرت من از تماشای سرمستی ارگاسماتیکی است که اهریمنان بازی از فریب انسانهای غافل و نادان میبرند، و البته ذلت و حقارت وصفناشدنیای که هنگام تنزل و سقوط به جان میخرند و برای پیروز شدن از هیچ نکبت و شنائتی فروگذار نیستند. اهریمن با تمامیجنبههای اسطورهای و کهنالگووارش پیش چشم ماست: گاهی متبسم، گاهی گریان، گاهی خاموش، گاهی هیستریک، گاهی گدامسلک، گاهی بخشنده، گاهی مشفق، و در همه حال وقیح.
این فقط یک بازی نیست. این درخشانترین و ترسناکترین افشای روانشناسانهی همهی دورانهاست.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز