شعر

ماخولیای آتشفشان خاموش
به وقت احتضار عقاب
بیشه سیاه و سینه سیاه
یوزپلنگی تسلیم کفتارهاست
کجا گمت کردم کودکانه‌؟
شکلات تلخ!
از راز چشم‌ سگ می‌دانی؟
توت‌فرنگی‌ اهلی چاق!
این اسمش زندگی نیست
رودخانه‌ای که از صدای خودش بیزار است
سیگاری که آرام آرام می‌کش…
چای بی‌دغدغه‌ هم هست؟
لالا کنید برای مادرم، ستاره‌های بی‌کتاب
این خواب را‌ خدای یوسف هم تعبیر نمی‌کند
و ما ادریک ماالطارق…