خبر: رضا صفدری درگذشت

در غروب‌های دلگیر روزگار نوجوانی و دبیرستان و این حرف‌ها برنامه‌ای تلویزیونی ظهور کرد با نام تا هشت‌ونیم که مجری‌اش شیوه و بیان تازه‌ای در تلویزیون مغموم و مرگ‌آلود آن زمان داشت. رضا صفدری صدای خوبی داشت و حرف‌های عجیب و غریبی می‌زد که مایه‌ی تفرج و نشاط بود و بعدا فهمیدیم چه کسی آن‌ها را در دهانش می‌گذاشت. خطاب رضا صفدری همیشه به «ممد آقا» بود که پشت دوریین و کارگردان آن برنامه بود و آن موقع هنوز جناب محمد صالح‌علا جلوی دوربین درافشانی نمی‌کرد. خیلی از ماها اولین بار اصطلاح وله را از دهان همین آقا رضا شنیدیم. اولین بار وله‌های آن‌چنانی را در همین برنامه دیدیم. تا هشت‌ونیم برنامه‌ی کاملا متفاوتی بود. یک آن  دل‌چسب و گیرایی داشت. یک حس خوب جفنگ داشت که صالح‌علا با تیزهوشی خاص خودش رویش لعابی از معناگرایی مورد نظر تلویزیون‌چی‌ها چسبانده بود. ـ مثل عاشقی که با دو تا دست مرکبی خاطرخواه شازده خانوم شود ـ.  تا هشت‌ونیم یک اتفاق خجسته بود و رضا صفدری با کاکل رابین‌هودی‌ و صدای دلنشین‌اش شاخص‌ترین نماد بیرونی‌اش بود….

در سال‌های اخیر آقا رضا هم جزیی از برنامه‌های بی‌رنگ‌وبو و ملال انگیز و تبلیغاتی تلویزیون شده بود و شخصا رغبتی به دیدن برنامه‌هایش نداشتم. این البته هنر تلویزیون است که ذوق و استعداد را به تباهی و ابتذال روزمرگی و چاپلوسی دافعه‌برانگیز می‌کشاند.

دست‌کم به حرمت همان روزهای دلگیر نوجوانی و دلخوشی‌‌ام به حضور و صدای گرم و صمیمی‌ رضا صفدری در آن برنامه‌ی خاطره‌انگیز، دور از معرفت دیدم که یادی از این عزیز نکنم که سن و سالی هم نداشت. هم‌سن‌وسالان من تکیه کلام پایانی آن برنامه را با صدای آقا رضا به یاد دارند: آسمانی باشید…

و او در همین بهار و روزهای آغازین سال  آسمانی شد.

همه خواهیم مرد.

نام و یادش گرامی.

26 thoughts on “خبر: رضا صفدری درگذشت

  1. یادش گرامی!
    رضا صفدری را همیشه که بخاطر می آوردم با آن روزهای دلگیر نوجوانی ام . . . لبخندی بر لبانم می نشست که امروز محو شد.
    روزگار دانشجویی ام با او کنار دریای تنکابن و ساحل چشمه کیله از تا هشت و نیم خاطره انگیزش . . . زیاد گفتیم و شنیدیم.
    ——————–
    پاسخ: 🙁

  2. آقا رضا با هم سه سال زندگی کردیم
    همیشه شاد بودی و امید می دادی
    یادته تابستان رفتیم با هم لواسان و چقدر خندیدیم
    زیر باران در زمستان خیس شدیم
    و حالا در بهار می خواهی بخوابی؟
    بلند شو فدات شم
    کلی کار با هم داریم
    دلت میاد اشکم در بیاری…
    بلند شو بریم سر برنامه
    کلی کار داریم
    بلند شو…

  3. واقعا شنیدن این خبر سخت و سنگین بود باورش سخته.اما صدای رضا صفدری همیشه جاودانه خواهد ماند.خدایش بیامرزد…

  4. خدا رحمتش کنه

    حرف دل ما رو زدی

    خیلی خوب نوشتی به خصوص این جمله که خیلی دلم رو سوزوند برای امثال آقا رضا ها :

    “این البته هنر تلویزیون است که ذوق و استعداد را به تباهی و ابتذال روزمرگی و چاپلوسی دافعه‌برانگیز می‌کشاند.”

    موفق و پیروز باشی

  5. تصویرت و کلامت سر سفره هفت سین با اون دکلمه قشنگت اشکمونو درآورد.خبر رفتند برد شیرین استقلالو بکامم تلخ کرد خدا رحمتت کنه و به خونواده محترم و داغدارت صبر بده.رضاجان برات مثبت ۲ میفرستم، به امید اینکه کانال نورو ببینی و درک کنی.

  6. فکر کنم این بدترین و متاثرترین خبری بود که در تمام عمرم شنیدم
    من با اینکه ایشان را از نزدیک ندیده بودم ولی آنچنان شیفته و دل بسته خودشان و کارهایشان بودم که گویا عمری در کنارم بودند.
    من تمام برنامه های ایشان را دنبال میکردم و مخصوصا برنامه سینما گلخانه را واقعا اجرای جالب و متفاوتی داشت.
    نمیدونم چی باید بگم خیلی دوست داشتم اگه میشد به جای رضا جان من میرفتم
    واقعا خبر فوت ایشان خیلی برام سخت و تکان دهنده است.

    از خداوند برای آن عزیز از دست رفته آمرزش و برای خانواده مهربانش صبر جمیل آرزومندم.

    بیایید برای آرامش روحش صلواتی به همراه فاتحه ای نثار روح آن عزیز کنیم

    خدایش بیامرزد/.

  7. خدا بیامرزش. واقعا غمی در وجودش نهفته بود. خدا می داند. بیایید قدر همدیگر را بدانیم. ممکنه تا لحظاتی دیگه از هم جدا شیم.

  8. از خنده های آخرین روزهای سال و جمله برنامه سال تحویلش که شاید سال تحویل آینده من هم تو این دنیا نباشم می دونست که داره سفر می کنه

  9. واقعا ناراحت شدم ،بعد از آسمانی شدن برادر عزیزم فرهاد در خرداد ۸۹ فکر نمی کردم خبر بدی بتونه منو ناراحت کنه ……

  10. با تمام دلم از خدا می خوام جایگاه خوبی در بهشت به او بده .
    مرور می کنم خاطرات تا هشت و نیم رو که من رو به یاد روزگار نوجوانیم می اندازه . باورم نمی شه صاحب اون صدای گرم و صمیمی اون خنده های سرشار … به قول فروغ : هنوز خاک مزارش تازه است ، مزار آن دو دست سبز جوان را می گویم ! / دیگر تمام شد / همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می افتد .
    و چقدر فکر نمی کردم ! به یاد می آرم این جمله های سالهای دور و چشمام به قولش بارانی میشن : آسمانی باشید ، زعفرانی باشید ، به جان گل سرخ
    تو یکی از برنامه های شبهای تابستان بود که این شعر سهراب رو خوند و حالا من می خوام این رو برای او بخونم :مرگ پایان کبوتر نیست ، مرگ در ذهن اقاقی جاری است
    “از رفتنت دهان همه باز انگار گفته بودند پرواز پرواز”

  11. این اتفاق و این خبر حسابی حالم رو گرفت.

    به گریه می رسم ولی سکوت
    به گریه هم امان نمی دهد

    می گفت “زعفرانی باشید” و من همیشه کوشیدم تا زعفرانی باشم.

  12. من که اقای صفدری رو در کار های کمی دیدم اما تو همین مدت خیلی به اجرای زیباشون وصدای نابی که داشتن عادت کرده بودم/واقعا حیف .راست میگن که خدا بنده های خوب وپاکشو زود می بره.ایشون از هر نظر حرف اولو میزدن

    اقای صفدری دلم واستون تنگ میشه خیلی زیاد.

    روحش شاد.

    من در این تاریکی ریشه ها را دیدم و
    برای بته ی نورس مرگ اب را معنی کردم….

  13. hanooz be dastanhaye kochiki ke baram tariif mikardi fekr mikonam, mikham yadam nare che hesse khobi dashtam az shenidanesh. hanoz ham ba fandaket sham roshan mikonam o ba ashkaye on ashk mirizam reza. khaili bimarefati.

  14. اونقدر گفتی آسمانی باشید تا خودت هم آسمانی شدی . تمام خاطرات خوب نوجونیم را با تا هشت و نیم وصدای گرمت به خاطر میاوردم و حالا دیگه نیستی .یادت گرامی و روحت شاد

Comments are closed.