گرسنهاش نبود. یخچالش پر غذاهای نیمهآماده بود گوشی را برداشت و شمارهی آشپزخانه تهیهغذایی را که منویش را از سال قبل به یخچال چسبانده بود گرفت.
– بله؟ بفرمایید.
– سلام. غذا آماده چی دارین؟
– سلام. غداهامون تموم شده. الان چهار بعد از ظهره.
– ماست و نوشابه بخوام برام میفرستین؟ هزار تومن هم پول پیک میدم.
– خب… ب… باشه. آدرس؟
لبخندی زد. دلش لک زده بود با کسی رودررو صحبت کند.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
امان از تنهائی…
هزار تومنش چی بود دیگه!
——————
پاسخ: پیک که واسه ماست و نوشابه نمیاد!!! نمیصرفه.