تصویر بالا مربوط به آخرین نمای فیلم زیر شن ساختهی فرانسوا ازون است.
برای نوشتن مطلبی، میخواهم نظر خوانندگان این روزنوشت را جویا شوم. لطفا سه تا از بهترین پایانهای سینمایی را نام ببرید. (بیشتر هم شد اشکالی ندارد) اگر دلیلتان را هم بنویسید که بینهایت ممنون میشوم.
علیالحساب این پنج پایان محبوب من در سینمای جهان است (یعنی در این لحظه اینها یادم میآیند):
بازیهای سرگرمکننده (میشائیلهانکه – ۱۹۹۷)
زیر شن (فرانسوا ازون)
لبهی بهشت (فاتح آکین)
آخرین قارون (الیا کازان)
بچهی رزمری (رومن پولانسکی)
شما هم بنویسید.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
همشهری کین (دلیل نیاز نداره)
مرد سوم ( شبیه یه نقاشی میمونه که تو بچگیم خیلی عاشقش بودم اما الان نه اسم اون نقاش رو یادمه و نه اون نقاشی رو…)
۴۰۰ ضربه (نگاه خیره آنتوان)
نشانی از شر (بانو مارلن دیتریش برمیگرده میگه : اونم واسه خودش مردی بود ، خیلی حرفِ ها ، بانو مارلن دیتریش ، یعنی خیلی ، یعنی دیگه زیاد ، خیلی خیلی یعنی)
آیداهوی خصوصی من (این جاده پایانی نداره)
فریادها و نجواها (و اینگونه بود که فریادها و نجواها به سکوت تبدیل شد)
—————-
پاسخ: کاش همه گوشهای از وفاداری تو به استاد ولز رو داشتن. دنیا بهشت میشد به خدا.
همیشه وقتی سؤال از “بهترین” ها می شود یک استرس ناخودآگاه سراغ آدم می آید؛ اینکه یک وقت چیز درشتی را جا نگذاری… بهر حال از بین پایان بندی هایی که در حال حاضر به خاطر دارم این ها را خیلی دوست دارم:
۱- تاکسی درایور (مارتین اسکورسیزی) : پیچیدگی شخصیتی و وجه “ضد قهرمان” بودن تراویس با این پایان بندی کامل می شود. رؤیاگونه بودن صحنه ها، فانتزی های ذهنی انسانی پیش از مرگ، نگاه های متواضع و کودکانه تراویس در آینه ی ماشین و در نهایت چرخش آنی چشمان او یکی از به یاد مادنی ترین لحظات سینمایی رو برای من رقم زد.
۲ – فیل (گاس ون سنت) : بعضی وقت ها اوج هیجان از دل سکون و سردی شخصیت ها بیرون می زند که تأثیر آن به مراتب ماندگارتر از پرداخت های اغراق آمیز به قصد اثر گذاری است… شاید پایان فیلم بدون شیوه ی روایت کنونی چنین هولناک جلوه نمی کرد.
۳- شب های بوگی (پل تامس اندرسون) : ادای دینی آشکار به “گاو خشمگین” اسکورسیزی.. آن همه تعلیق و انتظار برای دیدن “هدیه” ی مخصوص اِدی به سرانجام می رسد.
۴- بارتون فینک (برادران کوئن) : یکی از مواردی که مطئنم همیشه در این فهرست خواهد بود… زنی در کنار ساحل، مرهم تنهایی و منبع الهام بارتون در قالب یک تابلو ، نگاه خیره به دور دست ها و دیالوگ های شگفت انگیز پایانی (پایان این فیلم بسیار تداعی کننده ی “دافعه” ی پولانسکی ست.. حیفم آمد یادی از آن پایان خارق العاده نکنم)
۵- طعم گیلاس (عباس کیارستمی) : شاید یک رؤیا، شاید یک زندگی دوباره.. این بار با طعم خوش گیلاس، به طراوت علف های سبز تازه شکفته. خنده و شوخی های سربازان دوست داشتنی. آواز شاد موسیقی جاز. یک شوخی کیارستمی وار… به همان اندازه که می تواند در ستایش زندگی قلمداد شود، شاید برای بیننده ی آگاه تلخ تر جلوه کند
(حدوداً یک ماه پیش “زیر شن” رو دیدم و پایانش شگفت زده م کرد. چقدر یاد درباره ی الی افتادم وقتی این فیلم رو دیدم… به راحتی می توانست جزء لیستم قرار بگیره ولی چه نیازی به تکرار مکررات است؟!)
—————–
پاسخ: زمان درباره ی الی از زیر شن گفتم و گوش کسی بدهکار نبود. ممنون از توضیحات زیبایت.
۱- پنهان هانکه به دلیل هماهنگی مضمون سکانس پایانی با مفهوم مورد نظر استاد.
۲- معلم پیانو
۳- بازیهای بامزه بهمان دلیل شماره۱ که دراینجا بنظرم مضمون مورد نظرش برتری و شرایط تثبیت شده ظالمان است
۴-مالهلند درایو. اون زن مرموز که میگه سیلنسیو تهه پایان بندی است
۵-گاو خشمگین تنهایی را به زیبایی القا میکند
۶-راننده تاکسی بهمان دلیل
۷-دار ودسته های نیویورکی
۸-دوران معصومیت
۹-۲۰۰۱ یک ادیسه فضایی و درخشش و چشمان کاملا بسته
۱۰- کپی برابر اصل و۱۰ و زیر درختان زیتون
۱۱- آمادیوس و دیوانه ای از قفس پرید و ارواح گویا
۱۲- خون بپا میشود
۱۳- تاوان و غرور و تعصب
۱۴- دور افتاده
۱۵- پی و مرثیه ای بر یک رویا
۱۶- عزیز میلیون دلاری و نابخشوده
۱۷- پیر پسر چان ووک پارک اون اشک وخنده همزمان که ناشی از پذیرش سرنوشت است
۱۸- مخمصه مایکل مان
۱۹- داگویل فون تریه که دوربین به پایین می اید و سگ ظاهر میشود
۲۰- گرسنگی استیو مک کویین
۲۱- پایان همه فیلم های تورناتوره
۲۲- کسوف انتونیونی
۲۳- بلوار سانست
۲۴- همه فیلم های کیشلووسکی
۲۵- رزتا و بچه برادرن داردن
۲۶- جذابیت پنهان برژوازی
۲۷- گلهای پژمرده جارموش تنهایی ودر جستجوی کسی بودن را به زیبایی القا میکند.
ببخشید که تعداد زیاد شد فیلم های دیگری هم بودن ولی… چون موضوع نظر سنجی جالب بود حیفم اومد.
عناوین بدون ترتیب بود. ممنون
————
پاسخ: ممنون از پاسخ مفصلت.
۱-شبکه ی اجتماعی(دیوید فینچر)
جوان ترین میلیاردر دنیا در اتاقی دربسته پشت لپ تاپ اش نشسته و برای بدست آوردن رابطه ای عشقی آخرین تلاش هایش را میکند.اما هیچ چیز عوض نشده است.او تنهاست و تنها خواهد ماند.چهره ی درمانده اش این را می گوید.
۲-بزرگراه گمشده(دیوید لینچ)
قهرمان فیلم لینچ حالا به خودآگاهی رسیده است.او میداند که تنها راهی که میتواند او را از اسارت برهاند پناه بردن به شاهراه گمشده ی ذهن اش است.این پایان از بازترین پایان های تاریخ سینماست درعین حالی که بسته هم هست!
۳-فیلمی کوتاه درباره ی عشق(کریشتف کیشلوفسکی)
کیشلوفسکی بااضافه کردن چند سکانس به یکی از قسمت های ده فرمان و تدوین مجدد آن فیلم را به چنان عمقی می رساند که فقط از استادی همچون او انتظار می رود.سکانس پایانی به ما می گوید این فیلمی است درباره ی عشق.عشق مرد به زن و زن به مرد.عشق مادر به فرزند و فرزند به مادر.و شاید از همه ی این ها مهم تر برای کیشلوفسکی عشق به سینما.
۴-دنباله رو(برناردو برتولوچی)
کلریچی از پشت میله ها به ما نگاه می کند درحالی که نور آتش بر صورتش می لرزد.وآن موسیقی جاودانه.
۵-شکستن امواج(لارس فون تریه)
بله فون تریه با ما شوخی ندارد.وقتی می گوید معجزه اتفاق افتاده یعنی افتاده.او کاری می کند که صدای ناقوس ها تا ابد در گوشمان بماند.ناقوس های پوشیده شده در میان ابرها همه چیز را به ما می گویند.جانمایه ی فیلم یعنی همان تصویر پایانی. یعنی ناقوس ها
—————
پاسخ: ممنون از توضیحات قشنگت
۱-رویا(کیم کی دوک)
۲-جری(گاس ون سانت)
۳- تصادف(پل هیگس) و ۲:۳۷(مورالی تالوری)
۲- زمان(کیم کی دوک)
۳-نفس(کیم کی دوک)
۴- شعر(لی چانگ دون)و مستند پل(اریک استیل)
۵- فیل،آخرین روزها و پارانوید پارک(گاس ون سانت)
۶-چشمه(آرونفسکی)
۷-بخت کور(کیشلوفسکی)
۸-بیوتیفول(ایناریتو)
۹-روز شغال(فرد زینه مان)]
۱۰-دختر سامرایی(کیم کی دوک)
راستش نظر من اصلا فنی نیست..فقط خلوت های به یاد ماندنی برایم را مثال آوردم که فیلم سازان مذکور در آثار فوق برایم فراهم کردند.
———–
پاسخ: ممنون که نظرتو با من در میان گذاشتی.
اولا با اجازه صاحب سایت و بقیه دوستان محترم
ثانیا من به اندازه بقیه دوستان فیلم ندیدم،پس احتمالا انتخاب های من خیلی منطقی و درست نباشند و فقط خواستم تو این نظرخواهی شرکت کنم.پس پیشاپیش ببخشید!
ثالثا…
بهترین پایان فیلم به نظر من سکانس پایانی فیلم “مه” فرانک دارابونت هستش که اگه دیده باشید احتمالا باهام موافق هستید.
در رده های بعدی هم پایان فیلم های گرن تورینو،در بروژ و البته مری و مکس
بازم ببخشید آقای کاظمی و البته ممنون
——————-
پاسخ: کار بسیار نیکی کردی نیما جان. ممنون. پایان “مه” یکی از غیرمنتظرهترین پایانهای سینمایی بود. من که فکم افتاد 🙂
۱٫Five Easy Pieces
جک نیکولسن خودش رو تو آینه نگاه میکنه و یه تصمیم مهم میگیره و همه چیز رو ول میکنه
۲٫ بوتیک
پایین رفتن کابین آسانسور فوق العاده دقیق نماد سازی میکنه( احتمالا توی سینمای جهان مورد مشابه وجود دارد که من ندیدم)
۳٫ Serpico
موسیقی دلنشین و مکان و ژست نشستن آلپاچینو و نگاهش به اطراف و سرنوشت سرپیکو و حرکت دوربین
۴٫City Lights
فقط می تونم بگم کلاسیک
————-
پاسخ: درود بر تو رحیم جان.
اگه یه وقت دیگه بخوای چندتا فیلم دیگه رو انتخاب کنی قطعاً با اینی که هست متفاوت میشه شاید فیلمهایی متوسطی هم بوده باشن که فقط چند لحظهی به یادماندنی داشتن و پایانشون هم یکی از اون لحظهها بوده ولی چون فیلم رو چندان دوست نداشتیم اون پایان یادمون نمونده بههرحال تا وسواس سراغم نیومده این از انتخابهای من:
آشوب (آکیرا کوروساوا): مرد نابینایی آرامآرام به لبهی یک پرتگاه نزدیک میشود درست در نزدیکی لبه با بر هم خوردن تعادلش متوجه آن میشود در این لحظه به سرعت به نمایی نزدیکتر از او قطع میشود و صدای موسیقی کوتاهی که بیشتر به یک جیغ شبیه است. کوروساوا چنان سیلیای بهتان میزند که جایش تا مدتها زیر گوشتان باقی میماند!
بعضیها داغشو دوست دارن (بیلی وایلدر): هیچکس کامل نیست!
Biutiful (الخاندرو گونزالز ایناریتو): چرخش دوربین به سمت آینه (تداعیکننده ساختار دایرهای فیلم)، روح بهتزده اگزوبال و دیدار با پدر
پاریس،تگزاس (ویم وندرس): تراویس؛ کجا میری؟
مکالمه(فرانسیس فورد کوپولا): ساکسیفون نواختن هری درخانهای نیمه ویران
سامورایی (ژان پیر ملویل): فیلم تمام شد!
Pulp Fiction (کوئنتین تارانتینو): آنها زندهاند!
سلام
بچه ها تقریبا همه پایانهای خوب رو گفتن. این چندتا هم به ذهن من رسید:
۱-دیوانه از قفس پرید: شکستن شیشه تیمارستان توسط رئیس و گم شدنش در جنگل روبرو در گرگ و میش صبح و در واقع فرار روح بی قرار مک مورفی و رهایی…
۲-ممنتو: گفتار لئونارد و قطع به سیاهی: کجا بودم. حرکت بر مدار دایره و بی انتهایی محض. سرگشتگی های انسان معاصر پایانی ندارد.
۳-لئون: کرین معرکه ی نهایی و تصویر ماتیلدا و گلدان لئون و گیاهی که جایش را پیداکرده است.
۴-مخمصه: وینسنت در پایان مخمصه هیبت بزرگترین غالب مغلوب را دارد. غلبه ای که هیچگونه رضایت در آن دیده نمی شود.
۵-مظنونین همیشگی: نیاز به مرور سریع کل فیلم در ذهن تماشاگر. زوم بک تصویر پلیسی که در جلوی اطاقش ایستاده و هنوز نمیداند مرد چلاقی که آزادش کرده همان کایزر شوزه است. بهترین زوم بک تاریخ سینما. و متعاقبا تصویر پاهای علیل کایزر و طبیعی شدن آنها در یک لحظه.
۶-این گروه خشن: قابی که پکین پا از دیک می بندد. حسرتی که در صورت دیک دیده می شود گویای همه چیز است.
۷-پاپیون: من هنوز زنده ام حرومزاده ها!
فعلا مورد دیگه ای یادم نمیاد رضاجون.
راستی واقعا خداروشکر که ف.ب رو بی خیال شدی تا اینجا یه رونقی بگیره
————–
پاسخ: دمت گرم بهمن جون.
هنوز فیلم های زیادی هست که ندیدم اما ازبین دیده ها:
شب (آنتونیونی):این نامه رو کی نوشته؟ …
کسوف: خود آنتونیونی می گه: فیلم ساختن مونتاژو سرهم کردن حوادث نیست، بلکه نشان دادن لحظه هایی است که فشردگی عصبی پنهان این حوادث را نشان می دهند. پرسوناژهای یک تراژدی، مکان آن، هوایی که آن جا تنفس می کنیم، دقیقه هایی که قبل از وقوع تراژدی و پس از آن می آیند، لحظه هایی که اتفاقی نمی افتد و کلمه ای رد وبدل نمی شود، گاهی از خود تراژدی مجذوب کننده ترند. ازکتاب فیلم های میکل آنجلو آنتونیونی-سینمای جدایی/امیدروشن ضمیر
۲۰۰۱ادیسه فضایی:ترس
و سامورایی/ازنفس افتاده /آگراندیسمان
این نظرخواهی باعث شد که از حالا به بعد بیشتر به پایان بندی فیلم ها دقت کنم. ممنون
————-
پاسخ: ممنون از کامنت مفیدت
۱- قصه های عامه پسند( نمی دونم چرا اما احساس می کنم بهترین پایان بندی که تاحالا دیدم)
۲ – ممنتو ( زمانی که لئوناردو می گه همه ما به آییینه هایی نیاز داریم که یادمون بیاندازد که واقعا چه کسی هستیم)
۳- اینسپشن ( زیبا – توی شوک قرار گرفتم و اینکه آیا تا به حال هرچی دیدم خواب بود یا هنوز هم تو خوابم)
۴- مه ( تاحالا انقدر بدبختی و فلاکت رو تو هیچ فیلمی ندیده بودم این تک سکانس به اندازه کل فیلم ارزش داشت)
۵- سینما پارادیزو ( چقدر زیبا عشق واقعی رو نشون میده)
————–
پاسخ: ممنون سپهر جان
۱:دزد دوچرخه
۲:پدرخوانده قسمت دوم
۳:سگهای انباری
۴:درباره الی
۵:صورت زخمی
———–
پاسخ: مممنون از حضورت در این نظرخواهی. زنده باشی
۱٫پدرخوانده ۱(زمانی که کی میفهمه مایکل رو دیگه از دست داده)
۲٫جذابیت ملیح بورژوازی
۳٫سانست بلوار
۴٫آگراندیسمان
۵٫باشگاه مبارزه
اخیراً به تماشای «شکار» توماس وینتربرگ نشستم و بهنظرم یکی از بهترین پایانبندیهایی است که تابهحال دیدهام
————-
پاسخ: موافقم