چه حرفها که میشد و نزدیم. چه شعرها که نگفتیم. چه خندهها که بر لب ننشست. چه دستها که نرسیده پژمردند. چه لبها که در فرصت دیدار خاموش ماندند. چه کوچههایی که صدای پای عشق را نشنیدند.
توی گوشم هدفونی است و تورج دارد میخواند:
تو میخوای قصه بگم
حرفمو سربسته بگم
با دل شکستهام
با این تن خسته بگم
…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
چه لبها که در فرصت دیدار خاموش ماندند.
سلام دوست عزیز ، دل نوشته هات حرف نداره
من سایت شمارا لینک کردم خوشحال میشم به وبسایت من سر بزنی و در مورد مطالبم نطر بدهی