میترسم از تنهایی
وقتی جای دست دوست
خالیتر از خیال رهایی است
وقتی که دستم
خالیتر از چشمهای خداست
بی تو میترسم عزیز
پا به پای این شبها
از دست میروم
کار من شده:
شب را به صبح برسانم
صبح را به مرگ…
کاش آخر قصه
دست تو
این پلک خسته را ببندد
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
پلک خسته
مرگ
چشم های خدا
خالی
بسیار زیبا.
” کار من شده:
شب را به صبح برسانم
صبح را به مرگ…
کاش آخر قصه
دست تو
این پلک خسته را ببندد”
کار منهم خیلی وقته همین شده…