یک
همیشه فکر میکنم آدمهایی که از وضع موجودشان در قالب یک کارگر یا کارمند راضیاند چهقدر حقیر و بیچارهاند. هرگز درک نکردهام که یک نفر چهطور میتواند یک سری کارها را بی هیچ نوآوری و تغییری به طور اتوماتیک و از سر وظیفه انجام دهد. بطالت بزرگی در این اتوماسیون کافکایی هست. خوششانس بودهام که جز مدتی کوتاه بیشتر عمرم را به شکلی ولنگارانه و بیتعلق به هر قید و بند اداری گذراندهام. البته این نسخه را نمیتوان برای کسی تجویز کرد چون اساس زندگی انسانها بر استثمار و رابطهی پرکشاکش ارباب و برده استوار است. همین کشاکش پوچ است که حس دروغین پویایی و سرزندگی را خلق میکند.
دو
در کشوری که به محض روبهرو شدن با بیمارستان، پلیس و دادگاه اطمینان محض به خسران داریم (حتی اگر صاحب حق باشیم) گوشهی عزلت گزیدن و دل نبستن به نهادهای مدنی، راه حل منطقیتری است. گویا اثرگذاری پلیس جز در سریالها و آگهیهای مستعمل تلویزیونی نمیتواند متجلی شود. گویا بیمارستان و دادگاه واژههایی در لغتنامه هستند و بس. سرزمینی که نهادهای بنیادین مدنی، یک از هزار وظیفهی خود را انجام نمیدهند بهراستی جای هولناکی است. از فرط تکرار به مثل بدل شده: خدا کند آدم کارش به پلیس و دادگاه و بیمارستان نیفتد.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
درود بر شما که ولنگارانه و بی تعلق به قید و بند اداری روزگار میگذرانید. از دقت به چهره و حالات کارمندان خیلی چیزها میتوان دریافت کرد.
سلامتی عزلت طلبان(گویی این عاقلانه ترین راه است).
هرگز درک نکردهام که یک نفر چهطور میتواند یک سری کارها را بی هیچ نوآوری و تغییری به طور اتوماتیک و از سر وظیفه انجام دهد.
شاید خوانندهی گذری وبسایتتان پُستهای اینگونه را بخواند و احساس ملال کند و بیاعتنا از کنارشان بگذرد و برود. گرچه معتقدم باید «اهمیت ملال» را در زندگی درک کرد (و عنوان نقدتان بر «سکوت لورنا» هنوز یادم هست)، ولی همین همصحبتی مجازی مختصر با شما برای من واقعا ارزشمند است و لذتبخش. همین که روزی چندبار به favorites سرمیزنم و روی «رضا کاظمی ـ کابوسهای فرامدرن» کلیک میکنم و مشتاقانه منتظر loadشدن پُست جدید سایت میشوم، خودش کلی هیجان دارد. یکدقیقهی وقتی را که صرف خواندن «کابوسهای فرامدرن»تان میکنم، حاضر نیستم به گردش با خیلی شبهدوستان دیگر بگذرانم. حضور و بودنتان عزیز است. منم مثل تو با خودم تنهام…
———-
پاسخ: صفای باد اردیبهشت بر تو باد
سلام اقا رضای عزیز مدتیه نیستم جون بالاخره گذر ما هم به بیمارستان افتاد. که کاش برای هچ کسی نیفتد ، فعلا که زمینگیرم و سخت محتاج دعا، هرچند فرصت بینطیری واسم پیش اومده که بی ئقفه فیلم ببینم و فوتبال فارغ از هیاهویی که بیرون از اتاق مریض خونه است. پاینده باشی برادر
——————
پاسخ: سلام. صمیمانه آرزو میکنم هر چه زودتر به سلامت کامل برسی. شرایط را خود آدم میسازد بیمارستان که سهل است گاهی عمر یک نفر در زندان مفیدتر و پویاتر از عمر آدمهای بهظاهر آزاد است. روزگارت خوش باد