تفتیده خاک
شعری نمیبارد از سمت باران
چشم را به لب آسمان میدوزم
سکوت را به تار عنکبوت گلو…
برای من از خنکای آب بگو
نه در حوالی درکه
اصلا به درک که حبس خواب توام
و سالهاست توی خواب هم
باران نمیبارد
و نحسی خرداد هم تمام نمیشود
شهر من آن دورهاست
پشت این کوههای خستهی منگ
کوچههای عطش را
دوره کردهام من
کَرَم مرتضی علی
سلامتی سه تن…
تو در خاک
یخ در بهشت
خر در چمن…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
اینکه در شعرهاتان جابهجا به طُرفهالعینی حسِ سطری با شروع سطر بعدی از اینرو به آنرو میشود (یکدفعه جدّ میشود طنز، غم میشود شادی، بُهت میشود عادی، و…)، در کنار کُلّی همنشینی دلانگیز و دلنشین میان واژگانی اغلب ملموس و آشنا، و حضور گاهبهگاهِ تصویرهای ایماژگونه، از دلنوشتهای شاعرانهتان شمایل بسیار قابل احترام و تحسینبرانگیزی پیش چشم من ترسیم میکند. زنده باشید.
آخ اگه بارون بزنه
نوش آقا رضا
صفای وجودت
ممنون.
و سالهاست توی خواب هم
باران نمیبارد………………….
…..
و سالهاست
توی خواب هم باران نمی بارد.
ها…