شاید تارکفسکی با دریافتی شهودی از این که ایثار آخرین فیلمش خواهد بود، از این فیلم استفاده کرد تا با جهان مدرن تسویهحساب کند و چنین است که ایثار بیتردید حالوهوای یک «کلام آخر» را دارد. این فیلم حتی در کشف تنش میان جهانهای درون و بیرون، از فیلمهای دیگر تارکفسکی هم برمیگذرد، و بیشتر فیلم در جهانی میگذرد که به نظر میآید همزمان هم رؤیاست و هم واقعی.
آندری تارکفسکی / شان مارتین/ ترجمه: فردین صاحبالزمانی/ کتاب آوند دانش
دوربین در عین حال که میتواند باگذشت و ملایم باشد، متخصص بیرحمیهم هست. اما طبق وجوه سورئالیستیای که بر ذائقهی عکاسانه حکمفرماست، همین بیرحمیهم صرفا خالق نوع دیگری از زیبایی است. در نتیجه، از آنجایی که عکاسی مُد، مبتنی بر این اصل است که هر چیزی در عکس میتواند زیباتر از زندگی واقعی به نظر بیاید، خیلی هم عجیب نیست که بعضی از عکاسهای مد جذب سوژههای بدعکس میشوند.
دربارهی عکاسی/ سوزان سونتاگ/ ترجمه: نگین شیدوش/ حرفه نویسنده
سـکس آن بخشی از بدن نیست که بورژوازی باید آن را بیاعتبار یا باطل کند تا دیگرانی را که تحت حاکمیتاشاند، به کار وادارد. بلکه عنصری از خود بورژوازی است که بیش از هر چیز دیگری مایهی نگرانی و دلمشغولی بورژوازی بوده و توجه و مراقبت بورژوازی را دریافت میکند و بورژوازی آن را با آمیزهای از هراس، کنجکاوی، لذت و هیجان پرورده است.
اراده به دانستن/ میشل فوکو/ نیکوسرخوش، افشین جهاندیده/ نشر نی
سلزنیک روابط پیچیدهای با زنان نداشت… اما از طرفی توجه غریبی به حساسیتها، نقاط قوت و ضعف و نیازمندیهای زنان داشت. در بربادرفته دقت وسواسگونهای به جزئیات لباسها از خودش نشان داد. در یکی از نامههایش به مارگارت میچل با لحنی پرشور از او میپرسد که دستمال سر مامیرا چهگونه باید ببندیم؟ که میچل جواب میدهد: «نمیدانم و نمیخواهم به خاطر بستن یک دستمال سر، خود را وارد معرکه کنم.»
صادقانه بگم عزیزم/ مالی هسکل/ ترجمه: کتایون یوسفی/ کتابکدهی کسری
به قول ژیل دولوز «اگر در رؤیای کس دیگری به دام افتی دخلت آمده است!»… آندری تارکفسکی فیلمساز اهل شوروی سالهای پایانی عمر خود را در استکهلم میگذراند و روی فیلم ایثار کار میکرد. به او دفتری در همان ساختمانی داده بودند که اینگمار برگمان نیز که در آن ایام هنوز در استکهلم بهسر میبرد دفتری در آن داشت. گرچه این دو کارگردان احترام عمیقی برای هم قائل بودند و یکدیگر را بسیار تحسین میکردند هرگز با هم دیداری نداشتند بلکه بهدقت از دیدار با هم پرهیز میکردند. گویی به دلیل نزدیک بودن جهانهایشان روبهرو شدن مستقیم با یکدیگر را بیش از حد دردناک و محکوم به شکست میدانستند. آنها احتیاطنامهی خاص خودشان را ابداع کرده بودند و آن را رعایت میکردند.
خشونت: پنج نگاه زیرچشمی/ اسلاوی ژیژک/ ترجمه: علیرضا پاکنهاد/ نشر نی
از وقتی خودم را در جنگ علیه سانسور درگیر کردم، از دانشگاه و قصهنویسی غافل ماندم. باز جای شکرش باقی بود که بیشتر استادان عادت نداشتند حضور و غیاب کنند و درنتیجه کمتر متوجه غیبتهایم میشدند. استادان لیبرالی که از دستوپنجه نرم کردنام با ممیزی خبر داشتند، بیشتر از خودم نگران وضعیتم بودند و همواره سعی میکردند به نحوی در امتحانها به کمکم بیایند تا نمرهی قبولی بگیرم. امروز وقتی میکوشم وقایع آن ایام را روایت کنم، در خاطراتم نشانی از آنها نمییابم و متوجه میشوم که به مرور زمان، حافظهام مغلوب شده و عرصه را به نفع فراموشی خالی کرده است.
زندهام که روایت کنم/ گابریل گارسیا مارکز/ ترجمه: کاوه میرعباسی/ نشر نی
گفت به پیشم بیا
گفت برایم بمان
گفت به رویم بخند
گفت برایم بمیر
آمدم
ماندم
خندیدم
مردم
تو را دوست دارم چون نان و نمک/ ناظم حکمت/ ترجمه: احمد پوری/ نشر چشمه
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز