این نوشته پیشتر در مجله فیلم منتشر شده است
نام رابین وود برای دوستداران نقد و تحلیل سینما اهمیت بسیاری دارد؛ چه دوستش داشته باشند و چه نه. سالها قبل چند نقد و مقاله از رابین وود در قالب کتابی به نام اومانیسم در نقد فیلم با ترجمهی روبرت صافاریان منتشر شده بود. مهمترین ویژگی رابین وود (و از نظر برخی، مهمترین ضعفش) وجوه ایدئولوژیک نوشتههایش و راه دادن به تفسیرهای روان/جامعهشناسانه در نقد سینمایی است. خود مترجم در مقدمهاش با عنوان «چرا باید رابین وود را جدی بگیریم؟» چنین مینویسد: «نکتهی مهم در نقدهای وود این است که آنها با تجربیات شخصی و علناً بیانشدهی او درآمیخته میشوند… او برخلاف منتقدان دیگری که نگاه خود را صرفاً به مسائل زیباییشناسی معطوف کرده بودند، به ابعاد سیاسی و ایدئولوژیکی سینما پرداخت… وود در پی یافتن ارزشهای سیاسی و برملا کردن شکافها و تعارضات است و اینکه سینما میتواند سلاحی برای واژگونسازی وضعیت سرمایهداری حاکم باشد.» با نگاهی به همین جملهها شاید بتوان به انگیزهی اصلی ترجمهی این کتاب پی برد.
و از قلم خود وود در بخشی از کتاب چنین میخوانیم: «من یک منتقدم. به همین دلیل است که از بسیاری جهات کارهایم را سوای کارهای نگرهپردازان و پژوهشگران میدانم… آنها مجبور نیستند ماهیت شخصی کارشان را برملا کنند زیرا با با وقایع، ایدههای انتزاعی و دادهها سروکار دارند. هر منتقدی که میخواهد صادق باشد، لاجرم باید خود را برملا کند؛ نوعی عریانسازی خود در انظار عموم: او باید روشن کند یک واکنش موثق به اثر یا سرگرمینهتنها بر مبنای خود اثر بلکه از سرشت روانشناختی، پیشینهی شخصی، ارزشها و دغدغههای منتقد نشأت میگیرد.»
ترتیب فصلهای گزیدهی نقدهای رابین وود از نظم و منطق زمانی پیروی نمیکند. مقالههای انتخابشده بدون توجه به سال ساخت فیلمها در کتاب قرار گرفتهاند. کتاب با مقالهای دربارهی جان فورد شروع میشود؛ بعدش تحلیل مفصل وود از پیش از طلوع ریچارد لینکلیتر آمده؛ بعد پرندگان و مارنی هیچکاک و همین طور تا آخر.
نفس ترجمهی چنین کتابی بسیار ارزشمند است. نوشتههای مفصل و موشکافانهی وود دریچهی تازهای به شناخت سینما باز میکنند. بد نیست چند نمونه از نوشتهها را مرور کنیم. برای مثال دربارهی پرندگان هیچکاک میخوانیم: «همه میپرسند پرندگان چه میخواهد بگوید و پاسخهای بسیاری نیز برای این پرسش ارائه شده است. من هنوز هم فکر میکنم نمیتوان با قطعیت پرندگان را تفسیر یا دستکم کاملاً تفسیر کرد.» دربارهی بازیهای سرگرمکننده (خندهدار)هانکه میخوانیم: «فیلم علیرغم اینکه استادانه است و فراموشنشدنی، آشکارا فیلمیکماهمیت است… من فیلم را گیرا میدانم (فیلم به دلایل کاملاً مشهودی یک شاهکار است ـ آیا میتوان پس از تماشای ده دقیقهی نخست آن، از تماشایش دست کشید؟) ولی همواره من را با این پرسش برجا میگذارد، چرا من در ۹۰ دقیقهی سرشار از تنش و عذاب دردناک درگیر شدهام: چه رضایتی نصیب من میشود؟» و جایی هم آزمون بازیگری (تاکاشی میکه) را با سرگیجه (هیچکاک) مشابه دانسته: «هر دو فیلم را مردها ساختهاند، هر دو دربارهی زنان گناهکاریاند که اعمال بسیار بدی انجام میدهند و عاقبت تقاص اعمالشان را میدهند. هر دو پروتاگونیست مذکر به شکلی همدردانه تصویر میشوند: هیچیک از آنها به شکلی زننده و فاحش “شوونیست مذکر” نیست، هرچند هیچیک از آن دو نیز کاملاً از این امر مبرا نیست.»
بجز نقد فیلم چند مقالهی کلی رابین وود هم در این مجموعه منتشر شده که رویکرد سیاسی/ اجتماعیشانشان آشکار و پررنگ است. از جمله در بخشی از مقالهی «هالیوود امروز» دربارهی باشگاه مبارزه (دیوید فینچر) میخوانیم: «من از هیچ جنبهای این فیلم را یک موفقیت محسوب نمیکنم… فیلم این گونه که هست امکان نداشت پس از ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱ ساخته شود زیرا میتوان آن را (هرچند تا حدودی بهدشواری) به عنوان فیلمیکه با اغماض از تروریسم چشم میپوشد خوانش کرد. هرچند میتوان صرفاً اندکی دشوارتر آن را به عنوان فیلمیکه تروریسم را تقبیح میکند نیز خوانش کرد.» یا در مقالهی «فرهنگ ما، سینمای ما» که در واقع مقدمهی کتاب هالیوود از ویتنام تا ریگان است میخوانیم: «جنبش زنان به بازگشت مردینگی جنونآمیز درهالیوود منجر شد و عجیب اینجاست که چرا زودتر سر به بیرون بازنکرده بود. ۱۹۸۲ سالی کلیدی است؛ سالی که کونان وحشی و اولین خون ساخته شد… با فروپاشی فمینیسم رادیکال و پذیرش آنچه از آن به جا مانده بود در فرهنگ مذکر- محورِ بدنه، آن جنون فرونشست ولی فراتأکید بر مردینگی فراجاهلی خیر: دههی ۹۰ صرفاً شکل ملایمتر، کمتر وقیحانه، کمتر نقیصهدار و کمتر مزخرفی را جایگزین آن کرد. شاید اعتبار الگوی استالونه/ شوارتزنگر فروپاشیده باشد ولی هریسن فورد و مل گیبسن (و تازگیها بن افلک و مت دیمن) دم دستاند تا تصویری عاطفیتر، آسیبپذیرتر و انسانیتر از جنس مذکر عرضه کنند.»
با مرور همین مختصر، خوانندهی ناآشنا به نوشتههای وود میتواند شمایی کلی از شیوهی نقادی او در ذهن بسازد.، و البته با کیفیت ترجمهی کتاب هم آشنا شود. در این مورد اخیر، هرچند از نظر رسمالخط با متنی تمیز و یکدست روبهروییم اما بیتردید میشد ترجمه، پالودهتر و ویراستهتر از اینها باشد. یکی از مناقشههای همیشگی امر ترجمهی متنهای سنگین و تحلیلی (از فلسفه تا سینما) گرایش غالب به پیچیدهنویسی فارسی است؛ و گمان غالب این است که ترجمهی ساده و روان از یک متن متکلف، نقض اصل وفاداری است. اما حتی همین کاستی هم نمیتواند دلیلی شود تا مطالعهی این کتاب ارزشمند را به دوستداران جدی و پیگیر سینما و تحلیل فیلم، پیشنهاد نکنیم. مهم نیست که رویکرد وود را دوست داشته باشیم یا سلیقه و نظرمان با او یکی باشد؛ مهم این است که مطالعهی نوشتههای او ما را به ساحتهای تازهای از اندیشه میبرد و با دنیایی از ارجاعها و بینامتنها روبهرو میکند. هر نوشتهی او دعوتی است برای سر زدن به منابع، متنها و آثاری دیگر، و آشکارا بیانگر این واقعیت که سینما ماهیت و تأثیری فراتر از سرگرمیصرف دارد؛ چه بخواهیم و چه نخواهیم.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
با خواندنِ یادداشتتان در مجلّه کنجکاو شدم کتاب را بخوانم. ممنون بابتِ مُعرفی.
کتاب خوبی است . نقد هایش را دوست دارم . یادم است اولین بار با توصیه شما ” اومانیسم در نقد فیلم ” را خواندم و شیفته اش شدم .
سلام، نقدتان بر Margin Call خیلی خوب بود. حظ کردم از خواندن و دوباره خواندنش. شما به فیلم ۱۰ از ۱۰ داده بودید و من پیش خودم ۸ (از این کمالگراییهای احمقانه دیگه!). حالا پس از «سهمی برای دلتنگی» بهش میدم ۹ از ۱۰٫