بانوی اول سرزمین خواب (Dreamland)
هر ماه خدا
(به جان خودم، بهخدا)
چند روز سرگرم خونریزی است
و من مرد نامرد بزدلام
مشغول چریدن محدودههای مجاز
زمستان که میشود
برگ از درختان نمیریزد
و این درد بیقاعده
آنقدر کش میآید
که تنبان خواب از تلنگ در میرود…
(به استناد جرایم رایانهای امکانپذیر نمیباشد)
از روزی که عشق سفر کرد
عشق را بوسیدهام
و حالا شاگرد اول کلاسهای تقویتیام
یک روز
پیرمردی بود
که
بدون شلیک حتی یک گلوله (هنوزم تو چشات عشقه)
اغتشاشیدگی را آرام میکرد
و حالا
سر خواب دیدن م. ا
خون و خونریزی است
حالم آنقدرها بد نیست بیپدر (Fatherless)
من درد دارم عزیز دل
و کودک درونم
بدجور جیش دارد (One)
——————
پانوشت: بدینوسیله اعلام میگردد
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز