در اولین فرصت ممکن

بهمن می‌گوید: «دلم برات تنگ شده داش‌ رضا» می‌گویم «دل به دل راه داره. به همچنین.» می‌گوید: «قراری بذاریم همو ببینیم» می‌گویم «حتما در اولین فرصت ممکن»

یک ماه بعد

بهمن می‌گوید: «خیلی وقته ندیدیم همو» می‌گویم :«آره. یه قراری حتما بذاریم همین هفته»

دو ماه بعد

بهمن می‌گوید: «چند ماهی هست همدیگه‌رو ندیدیم» می‌گویم: «آره. مگه می‌ذاره این زندگی لامصب؟»

سه ماه بعد

بهمن می‌گوید: «یک سالی هست که یه قراری نذاشتیم» می‌گویم: «نه یک سال که نشده هنوز. فوقش نه ماه شده.» می‌گوید: «این هفته چطوره؟» می‌گویم: «عالیه. مو لای درزش نمی‌ره.»

یک سال بعد

بهمن می‌گوید: «دلم تنگ شده برات داش رضا» می‌گویم: «دل به دل راه داره. به همچنین.» می‌گوید «قراری بذاریم همو ببینیم» می‌گویم «حتما در اولین فرصت ممکن».

 

 

5 thoughts on “در اولین فرصت ممکن

  1. به نظرِ منِ کمترین، باید برای ۲،۳ساعت هم که شده خود را از این وضعیت رهانید(این دیگه چه‌جور زندگی ای هست که ما داریم؟!) چرا که با ۲،۳ ساعت وقت گذاشتن یا نگذاشتن توفیری در این وضعیتِ ناجور حاصل نمیشود. پیشنهاد میکنم در اولین فرصت، اصلا نه «اولین فرصت» رو بیخیال، همین الان هماهنگ کنید و همو ببینید حتما. هم‌نفسی با دوستان ستودنی‌ست…

Comments are closed.