سوت دو انگشتی

از همان روزگار کودکی حسودی می‌کردم به کسانی که می‌توانستند با استفاده از انگشت‌‌های‌شان سوت بزنند. و من هیچ‌وقت نمی‌توانستم. و در تمام این سال‌ها هم نشد که نشد. مطمئن بودم که استعدادی در این کار ندارم و حسرتش تا ابد به دلم خواهد ماند. سوت بلند و محکم زدن با انگشت ابدا چیز بی‌اهمیتی نیست. ممکن است جایی ناتوانی در سوت زدن خیلی گران تمام شود. تصور کنید در موقعیتی هستید که نمی‌توانید فریاد بزنید اما باید یک جوری علامت بدهید که کسی متوجه حضورتان در یک نقطه خاص بشود یا دست‌کم توجهش به سمت و سوی شما جلب شود. موقعیت‌های دراماتیک‌تری را هم می‌شود تصور کرد.

دیروز در دهه چهارم زندگی برای اولین بار توانستم سوت دو انگشتی بزنم. خیلی یهویی پیش آمد و اسباب سورپرایز شد. البته دو سه بار شد و بعدش نشد و بیش‌تر شبیه شیشکی بود. اما همان یک بار هم کافی بود تا عقده‌ی سوت زدن برای همیشه از سرم بیفتد. سوت زدن بلد باشم و بمیرم بهتر است یا بلد نباشم و بمیرم؟ حالا راحت‌تر می‌توانم بمیرم.

8 thoughts on “سوت دو انگشتی

  1. آی گفتی… آقا گفتی و داغ دلمون رو تازه کردی… بازم گلی به گوشه جمالت… ما که در آستانه دهه پنجم زندگی هم نتونستیم و با حسرتش به خاک می‌رویم. شاید توی این چهل‌وچند سال، چهل‌وچند هزار بار تلاش و مجاهدت کردیم، ولی جز صدای ترتری شبیه تراکتور از حنجره‌ام خارج نشد.
    ———–
    پاسخ: واقعا فکر میکردم فقط خودم بلد نیستم.

  2. حالا فقط مونده نواختن آهنگ سلطان قلبها با سوت جغدی که طی یک جلسه فشرده بهت یاد می دم خودم. اینم تو موقعیتهای دراماتیک جواب میده 🙂
    ———
    پاسخ: درس پس میدیم ما استاد

  3. منم بلد نیستم…..سخته هااااا :دی

    راستی این رولان بارت چقد شبیه احمد نجفیه نه؟؟
    ————–
    پاسخ: تو رو خدا یه کاری نکن از بارت هم بدمون بیاد

  4. آفرین . همین طور ادامه بده
    ———–
    پاسخ: تشکر از رهنمود داهیانه حضرتعالی. راستی من یه همنام شما میشناختم که پاورلیفتینگ کار میکرد. شما که اون نیستید؟

  5. هم سوت دو انگشتی و هم بادکردن آدامس و ترکاندنش.
    این دو تا کار رو هیچ وقت یاد نگرفتم و مثل یه عقده فروخورده می مونه برام.
    یادش بخیر.بابا بزرگم با هر پنج انگشتش می تونست سوت بزنه.هر انگشت صدای خاص خودش رو داشت.

  6. ضمناً اینجانب نیز سوتِ دوانگشتی بلد نیستم. ولی یک دایی دارم که خوب بلد است. طوری سوت می‌زند که از این‌سرِ خیابان تا آن‌سرش صداش می‌رود. هرچند سال‌هاست سوتِ دوانگشتی نزده. به‌قولِ اکبر عبدی «موقعیّتش پیش نَمی‌آد»، من هنوز منتظرم روزی صدای سوت‌زدنش را بشنوم.

Comments are closed.