دو
دلنوشته خیلی وقتها یعنی نوشتهی دلتنگ. دلتنگی هم که طبیعتا خریدار چندانی ندارد. همیشه یک نفر آدم سرخوش پیدا میشود که دلتنگیات را ملامت کند همانطور که کم نیستند کسانی که نقد و خیرخواهیات را قهوهای میکنند. انگار در بهشت برین ( هرجور خواستید بخوانید) هستیم و باید راه به راه انرژی از نوع هستهی خرما خیرات کنیم. حالا بگذریم که دلتنگیهای آدم معلوم الحالی مثل من در سختترین شرایط هم هرگز خالی از طنز و مطایبه نیست ولی کیست که آدم عبوسی مثل من را اهل شوخی بداند. نخیر !جا نمیرود.
چهار
بندهی خدایی را میشناسم که مدام و به هر مناسبت یک نقل قول از جرج برنارد شاو را تکرار میکند. بد نیست بدانید قولهای منسوب به این جناب برنارد شاو از نظر استناد در بسیاری از موارد دست کمیاز نامهی گهربار چاپلین به دخترش ندارند. به هر حال این آقای شاو از حیث بسامد حکایات و روایات در نوع خود یک پارچه ملانصرالدین است. هرچند تفاوتشان به اندازهی شاتو بریان و بریونی است. حالا اگر گفتید تفاوت بنده خدای نامبرده و برنارد شاو در چه مایههایی است؟ یک چیزهایی در مایهی موسیر و موس شکلات.
سه
من بدم میآید با کسی به کافی شاپ بروم که علاقهای به قهوه نداشته باشد و فقط بستنی یا شیک سفارش بدهد. اصلا چه معنی دارد توی کافی شاپ بستنی بفروشند؟ بدتر از این آدمهایی هستند که به کافی شاپ میروند و با سرفههای لاینقطع و نچ نچکنان به کسانی که سیگار میکشند اعتراض میکنند. نمیدانم چه سری در میان است که اینجور آدمها معمولا میلک شیک موز سفارش میدهند. هرکاری جایی دارد. وقتی جایی جای تو نیست لطفا نرو.
یک
پریشب دوستم و همسرش میهمان من و همسرم بودند و برای اولین بار با اعتماد به نفسی احمقانه مسوولیت شام را تمام و کمال به عهده گرفتم. اعتراف میکنم که واقعا استرس زیادی داشتم، بیشتر از چیزی که حدس میزدم. یعنی اولش حالیم نبود ولی هرچه به زمان سرو شام نزدیک میشدیم بیشتر دچار اضطراب میشدم که مبادا خرابکاری کنم و آبرویمان جلوی میهمانان برود. همسرم میگفت ریسک بزرگی است که غذایی را که تا به حال حتی یک بار هم در پختنش سابقه نداری برای میهمانی در نظر بگیری. ولی آخرش با راهنماییهای تلفنی دوستم میلاد و دعای خیر ملت همیشه در صحنهی ایران و کمک مربیان این مهم انجام شد. منوی من این بود: پاستای مرغ با سس آلفردو و بیف استروگانف و سالاد مخصوص (کاهو، گوجه، هویج، ذرت شیرین، لوبیا پخته، تخم مرغ پخته، قارچ).دست کم گرفتید ما رو؟ بفرمایید شام.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سلام
آقا از نظر مهمان ها در مورد غدا نگفتید ها ؟!
———————
پاسخ: والا اونا هم تعریف کردن ولی اگه بد هم بود روشون نمیشد بگن ولی من خودم سختگیرم در طعم غذا و خودم خوشم بیاد یعنی حداقل استانداردو داره. خانم جان ولی خیلی تعریف کرد.
دکتر جون! منظورت همون قضیهی خانمیه که به برنارد شاو میگه شما همش دنبال پولی و جرج میگه تو دنبال چی هستی؟ و خانمه میگه شرافت و برنارد میگه خب هرکس دنبال اون چیزیه که نداره. 🙂
اما دکتر جون! لللاهی دستپختت که مثل طرف نیست؟
——————–
پاسخ: چاپلین میگه: دخترم زیاد شیطنت نکن
اوه…یامییییییییییییییییییییییییییییییییی
منم میخوام.
———————
پاسخ:واسه تو باید شاتوبریان درست کنم
آقا رضا سومی و خوب اومدی
هرچیزی جایی دارد، حکایت اونایی که میرن سینما اما به جای تماشای فیلم فقط حرفمی زنند و بلند می خندند
عجب شامی درست کردی آقا رضا..
——————————
پاسخ: و من دوست دارم یه هوک چپ روانهی فک این آدمایی که توی سینما حرف میزنند بکنم
خیلی نمیشه باور کرد ک پشت اون نقدهای جدی وعبوس یه آدم شوخ طبع وایساده باشه.
———————-
پاسخ: موافقم. سخته.
به به چه شامی! آقای کاظمی سیب زمینی سرخ کرده درست کردید یا خودتان را راحت کردید و چیپس خلال ریختید؟ سالاد مخصوصتان قطعا چیز نابی شده بوده.
با برنارد شاو هم موافقم، انگار ایشان به جای نمایشنامه نویسی به کار شریف قصار گویی اشتغال داشته اند سوال اینجاست که چه کسی آنها را می نوشته؟
——————
پاسخ:زدی توی خال برادر. چیپس خلال. ( الان اسمایلی خجالت تصور بفرمایید)
درود. خوش به حال مهمان های شما که غذایی را با ریسک کامل نوش جان کردند 🙂
شما رو تصور میکنم با یه سیگار گوشه لب، در حالی که یه چشمتون رو کمی نیم بسته کردین و یه دستی دارین مواد توی تابه رو چرخ میدین!و با دست دیگه انواع ادویه رو میپاشین رو سس!…..
عکسش که خوبه.اما دیدن کی بود ماندن خوردن؟
افتخار که نه، اما عبوس ماندن هم خوب نیست ها استاد.
بنده خیلی پای قهوه نیستم و فضای دلمرده کافی شاپ ها رو هم دوست ندارم ( مگر در موارد استثنایی ).اما به شدت پایه هر جور بستنی و آبمیوه و میلک شیک و … هستم.
اما مورد چهارم خوبه برات.خیلی هم خوبه.جدی می گم.
سلام عمورضا
آشپزی واقعا لذت بخشه مخصوصا اگه دستپختت خوب باشه وقتی یکی دستپختت رو میخوره و تعریف میکنه انگار یه فیلم خوب رو کارگردانی کردی. قهوه ترک رو هستم اساسی و یه زمانی که فرصت بیشتری داشتم کافی شاپ زیاد میرفتم اما الان به زندگی عادیمون هم به زور میرسیم. راستی فیلم شکستن امواج رو دیدم عجب فیلمی بود هرکی ندیده به شدت پیشنهاد میشود. راستی از این سریال قلب یخی کم کم داره خوشم میاد کسی اینجا میبینه؟ در ضمن توی این شماره تازه مجله فیلم نوشته دکتر کاووسی خیلی خوندنیه. جالبه نسل که کاووسی و دکتر کوشان چطور پته همدیگه رو میریزن روی اب!!!
——————–
پاسخ:سلام. من قهوه فرانسه با شیر اگه سرحال باشم اگه خوابم بیاد یا خسته باشم دو شات اسپرسو اگه هم بخوام تنوع حاصل کنم کاپوچینو میزنم.
بله خوب فیلمیه. در واقع شاهکاره.
من کلا سریالبین نیستم همین قهوه ی تلخ رو که میبینم کلی آقایی می کنم 🙂
و اما در مورد پته:
پتهها خلاصه یه روز رو آب ریخته میشن. در همیشه روی یه پاشنه نمیچرخه.