مردی در آینه

در وبگردی‌هایم به این عکس برخوردم. از این عکس‌ها در دنیای اینترنت فراوان به چشم می‌خورند و شاید شما هم یکی از این عکس‌ها از خودتان گرفته‌اید. این عکس‌ها برایم جذاب‌اند. این مرد را نمی‌شناسم. چهره‌اش برایم آشنا نیست. ذیل عکس هم توضیحی در کار نبود. ناشناس بودن این مرد نقطه‌ی عزیمت خوبی برای نوشتن است.

بیایید درباره‌ی ‌این مرد گمانه‌زنی کنیم. آیا او تنهاست و کسی را ندارد که از او عکس بگیرد؟ یا این‌که کسی را آن‌چنان شایسته برای عکس گرفتن از خود نمی‌داند؟  شاید هم دارد به ندای کنجکاوی و بازیگوشی‌اش پاسخ می‌دهد؟ و یا شاید بتوان این چیدمان را به خودشیفتگی او نسبت داد؟

دوستی دارم که چند صد عکس با گوشی موبایل از خودش گرفته. در موقعیت‌های مختلف، در موقعیت‌هایی غالبا کمیک و عجیب و غریب. نکته‌ی مشترک در همه‌ی عکس‌های دوستم این است که تلاش کرده وانمود کند این عکس را دیگری از او گرفته. با دیدن انبوه سلف پرتره‌های دوستم، کنجکاو شدم تا دلیل اصرار و تکرار این امر را از او جویا شوم و او گفت وقتی که خیلی افسرده است این عکس‌ها را در خانه، داخل اتوموبیل، وسط خیابان، دل طبیعت و … از خود می‌گیرد. افسردگی‌اش را پیشتر هم حس کرده بودم ولی نکته‌ی خیلی جالب این بود که کمترین نشانی از غم و افسردگی در چهره‌ی دوستم در این عکس‌ها به چشم نمی‌خورد و همان‌طور که گفتم خیلی از عکس‌ها موقعیت‌هایی کمیک و جذاب را پیش رو می‌گذاشتند.

گویی میان حضور اندوه و بازتاب بیرونی‌اش در برابر یک عامل شکارگر همچون دوربین، چالشی جانانه در میان است. شاید برای همین است که قبل از فشار سرانگشت عکاس بر دکمه‌ی دوربین، واژه‌هایی از جنس سیب، چیز و هلو به میان می‌دوند و بر لب و دندان سوژه می‌نشینند. ما موظفیم وانمود کنیم که در هر قابی شاد بوده‌ایم که حواس‌مان نسبت به نیمرخ بهتر صورت‌مان، به ساعت یا انگشتری که دوست داریم در عکس بیفتد و … آن‌قدر جمع است که هر ملال و اندوهی را برای ثانیه‌ای هم شده به زانو در می‌آورد. ما خودمان را رتوش می‌کنیم برای این‌که خوب به نظر  برسیم. این قانون آدم‌ها است.

12 thoughts on “مردی در آینه

  1. رضای عزیزم نکته تازه ای رو برام روشن کردی. به قول آندره ژید “از آموختن هر چیز تازه ای شکرگزارم”. من همیشه روی عکسهای خودم حساسیت داشتم و نمی دونستم چرا اما حالا بیشتر در موردش فکر می کنم. عکسهایی هم که خودم از اشیا و اشخاص می گیرم معمولا کادری متفاوت دارن. اما نکته ای که توجه من رو جلب کرد هیچ کدوم از اینهایی که گفتم نبود! به کار دوستت فکر کردم و اینکه من همیشه ترسیده ام که جلوی دوربین قرار بگیرم و واقعیت گذار رو با عکس روایت کنم. این سوال هر لحظه داره بزرگتر می شه و شاید شبیه چیزی می شه که دلم می خواد باهاش بجنگم. هه چه خوب! یه دلیل احمقانه دیگه واسه ادامه…
    ———————
    پاسخ: و من همیشه از عکس گریزانم. سال‌هاست در قاب کسی قرار نگرفته‌ام. همین آینه‌ی لعنتی هر روزه بسم است که سپیدی شقیقه و چین شفیق زیر چشم را ببینم و زوال را نظاره کنم.

  2. از محیط کمی که از اطرافش دیده میشه ، کمانه من روی تنها بودنش شدت میگیره…
    —————–
    پاسخ:منم فکر می‌کنم که تنهاست رضا. خیلی تنهاست. کیه؟ اسمش چیه؟ اهل کجاست؟ نمی‌دونیم. ولی به گمونم که گمونت درسته. تنهاست.

  3. با دقت بیشتر به این نتیجه هم میشه رسید که تمام این سوال ها در چشمانش نهفته است ، به قول گفتنی “راز در چشمانشان”

  4. چه جالب، من هم خیلی از این عکس ها از خودم می گرفتم. یک دلیلش تنهائی بود و دلیل دیگر کنجکاوی. یک حسنش هم این است که لازم نیست هی برای کسی توضیح بدی که چه جوری از زاویه دلخواهت عکس بگیرد.مسلماً او تنهاست اما دلیل عکس گرفتنش تنها این نیست.
    ———————-
    پاسخ: جمله‌ی فوق العاده‌ایه: او تنهاست اما دلیل عکس گرفتنش تنها این نیست

  5. شاید هم مدل نداشته برای عکس!
    ولی چشم ها به نظرم در عکس خیلی مهم ان.طوری که حتی خوش عکسی و بدعکسی آدمها به این عنصر چشمها برمی گرده.
    —————–
    پاسخ:چشم‌ها به سختی می‌تونن دروغ بگن.

  6. منم نظرم اینه که
    تنهاییش به نظرم خیلی زیاده..
    عکس تلخیه
    ——————–
    پاسخ: امان از تنهایی

  7. ۱)شایدم مثل لئونارد “ممنتو” حافظه ی کوتاه مدت داره.برای همین از خودش عکس می گیره که چهره اش یادش نره.عکس روی جلد فیلمو که یادتون هست؟

    ۲)این فیلم مستر نوبادی که دوستمون “امیر.م” پیشنهاد کرده فیلم خیلی خوبیست.یکی از بهترین های سال دوهزارونه بود به نظرم.
    ————————-
    پاسخ: آره اون پولاروید و ظهور عکس خیلی با درونمایه‌ی فیلم همخوان بود

  8. سلام عمورضا
    اول اینکه دلم خیلی برای تو و بچه های اینجا تنگ شده بود
    اما راجع به عکس با رضا و وحید که شدیدا موافقم اما از تکثیر تصویر در اینه هم نمیشه گذشت تلاشی برای جاودانگی تا انتهای ابدیت. انگار همون حس غریزی آدمها یعنی میل به جاودانگی توی این عکس متبلوره
    —————–
    پاسخ: سلام. دل به دل راه داره عزیز.
    من منتظر بودم یکی به این نکته‌ی آینه‌های روبرو اشاره کنه که آخرش تو اشاره کردی. ممنون

  9. این آینه های روبرو منو یاد قسمت آینه های روبرو تو فیلم Inception انداخت.شاید چون خیلی ذهنم درگیر این فیلم شده و اینکه حس این تیکه فیلم و چند دقیقه بعدش برام عجیب بود. .راستی نقدی برا این فیلم نوشتید؟ یا می نویسید؟

    در ضمن اولین حسی که این عکس برای من ایجاد می کنه ، غمه که بیشتر از تنهایی.
    یه حسی مثل ” حال من از اینی که هس بدتر نمیشه”
    ——————–
    پاسخ:قراره بنویسم واسه فیلم.

  10. با سلام
    اول باید بگم این یه مرد نیست بلکه یه پسره
    پسری که افراد زیادی اطرافش رهستن اما به هیچ
    کس اعتماد نداره و سعی می کنه تمام کارهاش رو خودش انجام بده
    احتمالا از رابطه ش با پدرش خیلی راضی نیست و تنها کسی که خیلی روش حساب کنه مادرشه ( این حس بین اون و مادرش دوطرفه س )
    بدنبال رنگ میگرده توی زندگی
    حتی بین چیزایی که به نظرش سیاه سفید هستن
    نمیخواد تنهایی رو باور کنه…

    اینجا که شعر هیچ غلطی نمیکند
    من هم که مست
    کدام شعور!!
    ما همه چیز را در موال خانه جا گذاشته ایم …

    روان شناس بالینی هستم
    خوشحال میشم بهم سر بزنید .

Comments are closed.