مثل یک شعر خلوت و ساده
به دلم باز هم بد افتاده
فصل جلادهای دلرحم است
با تبرهای حاضر آماده
که چرا شاعری که خاموش است
دل به واگویههای شب داده
که چه کفریست در عبادت او
ذکر شعر تو روی سجاده
بیهوا یونس خدا شدهای
یوسف خوب خوابها شدهای
فصل ایوب و موعد رنج است
مرد تنهای جلجتا شدهای
پابرهنه میان ظلمت شب
ساکت و دست بر عصا شدهای
از هجوم حقیر مرگ نترس
تو شکوه شکست ما شدهای
سر هر بیت بیدروپیکر
چشمها را ببند محکمتر
موقع شعرهای ممنوعه
وسط گر گرفتن دفتر
سینهات آشیانهی درد است
آشنا با کرشمهی خنجر
ای همآغوش زخم و بیخوابی
شعر بیتاب را بگیر از سر
…
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
…..سلامی به قداست صداقت وبه صفای شعرزیبای شما،که دوبارباصدای بلند و دکلمه ای خواندمش ضمنا صدایم زیباست همیشه دوست داشتم رادیوشب کارکنم!!
امشب کور سوی امید دارم
مرسی دکتر
میدونم “چو دانم و پرسم سوالم خطاست” اما برای یقین: شعرهایی که می ذارین تو وبلاگ، قبلا چاپ شدن؟ یا قراره چاپ بشن؟ یا به خاطر خط قرمزا امیدی به چاپشون نیست؟ یا قید چاپشون رو زدین؟ یا…
….بقول بعضیا وقتی سیل بیاد همه را با خود خواهد برد(نقل قول از یک ریش جوگندمی) و خوب بایستی یه جورای جلو سیلو گرفت
.باز بقول مادربزرگم سیاست پدر و مادر ندارد.
نفرین بر تحجر
ربطی نداشت نه!!
………
……