درگیر عاشقانه نیستم
یا گیر یک ترانه نیستم
تا زیستن بهانه شعر است
در فکر یک بهانه نیستم
با این یقین زشت، میجنگم
در متن یک گمانه نیستم
اندوه را ببار به شعرم
با اشک و آه، بیگانه نیستم
از بغض پنجره عبور کن
شب برنگرد، خانه نیستم
من پرسه گرد خوابگریزم
در بند آَشیانه نیستم
مرد قدیمیمطرودم
فرزند این زمانه نیستم
دیریست مرده است سلیمانم
دلگرم موریانه نیستم
هر بازدم، نشان عبور است
محتاج یک نشانه نیستم
حالم خوش است، در دل دوزخ
در مرز و آستانه نیستم
در دوردست، مسافر محوم
در قاب هیچ کرانه نیستم
آهسته پاک میشوم آخر
تصویر جاودانه نیستم
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
خیلی جانانه بود… مرسی.
————
پاسخ: خیلی مرسی.
چقدر این شعر زیبا بود…
————
پاسخ: چشات زیباست
خیلی زیبا بود …
نمیدونم برنامه ای برای چاپ کردن شعرها در قالب یک مجموعه دارید یا نه .. شعرها از یک دنیای واحد بیرون اومدن و دنیا و جهان بینی سراینده اش در پشت آن ها کاملا هویداست …
————
پاسخ: خیلی ممنون.
اتفاقا همان جهانبینی باعث میشه بیخیال چاپ شعرها بشم. از چاپ داستانهام هم بهشدت پشیمانم. از نقدنویسی هم شرمسارم. فقط به دلیل پول نقد مینویسم و پولی هم توش نیست. تنها کاری که دوست دارم انجام بدم فیلمسازیه که پول و امکاناتشو ندارم. به نظرم بهتره بمیرم 🙂
آقای دکتر کاظمی عزیز جوابتون به آقای جعفری کمی فکر منو مشغول کرد. امیدوارم جسارت من کمترین رو ببخشید اما قویا فکر میکنم درمورد پشیمون شدن واسه انتشار کتابتون خیلی اشتباه میکنید. شاید انتظاراتتون برآورده نشده باشه و کتاب هم به اندازه کافی به حقش نرسیده باشه اما بیانصافیست که به انتشار کتابتون اینطوری نگاه کنید. در روزهای بسیار شرمآور و فاجعهبار انتشار کتاب، کتاب اولتون به شکلی بسیار محترمانه بیرون اومد و این باعث افتخاره. کتابتون گوشهی ذهن هر خوانندهی سینمادوستی باقی میمونه. مطمئن باشید.
اما در مورد انتشار شعرها باهاتون خیلی موافقم و حرفتون رو در مورد جهانبینی شعرها درک میکنم؛ راستش منم دوست ندارم شعرهاتون چاپ بشه؛ بهنظرم مناسبتریم جا واسه شعرها همین وبسایت پرملاتتون هست.
د
اما در مورد فیلمسازی: چندوقت پیش داشتم کمی در مورد فردریش نیچه میخوندم و نیچه در مورد بیماریش حرف زده بود میگفت «من به بیماریم خیلی مدیونم چون بهم «صبر» رو آموخت و صبر موجب شد نگرشم به هستی، عمیقتر بشه.»
……سلام میشه بپرسم چرا نمی خواین چاپ بشه شعراتون؟؟قشنگن که لااقل آدمی مثل من میخونن ضمنا کاش آدما اینقدر تامین بودن که بخاطرپول هیچ کاری نمی کردن وصرفا افتخاری به کاری که دوستداشتن مشغول میشدن
(دال ها راخوردم)