یک
شاید مشکل از من است اما گمان میکنم دیگر حتی به ضرب و زور هم نمیشود حال و هوای عید را در این وضعیت بد اجتماعی و اقتصادی ایجاد کرد. طبعا بخش مهمیاز مردم هر سرزمین آدمهایی کمهوش هستند که به حقیرترین چیزها دلخوشاند و اصلا درک روشنی از واقعیت زندگی جاری در پیرامونشان ندارند. احتمالا مشکل از نگارنده است که از وقتی خودش را شناخته بسیاری از دلخوشیهای این مردم برایش کمترین جذابیتی نداشتهاند و در پویش پوچ زندگانی روزمره برای لقمهای نان (به قیمت زیر پای هم را خالی کردن و سر یکدیگر را زیر آب کردن و خودفروشی و…) هیچ لطف و طراوتی ندیده است. پای حرف این مردم که بنشینی همان نقهای همیشگی دربارهی گرانی و تورم و… است یا گلایه از سکون و رخوت و… و کمتر کسی است که برای رهایی از وضعیت مضحک زندگیاش دست به کاری بزند. برای گریز از مهلکهی یک زندگی بیحاصل جسارتی باید.
دو
از اوایل اسفند همکاریام با مجله فیلم را در همه زمینهها قطع کردم؛ از دستیاری سردبیر تا نوشتن نقد. ادامهی این همکاری در حالی که دیگر آن آدم چشموگوشبسته و معذور و بیخبر سه سال قبل نبودم، فراتر از غرور و تحملم بود. کلا هم نقدنویسی را بوسیدیم و واگذاشتیم به مشتاقان پرشمارش. به اندازه کافی نوشتیم و حاصلش را هم دیدیم. به امید پروردگار میروم دنبال نان که خربزه آب است.
سه
سال ۹۲ سال بسیار پرچالشی در زندگیام بود. رخدادهای ناگوار بسیاری برای من داشت که از آغاز تا پایان سال هم گریبانم را رها نکرد. اما مهم این است که من هنوز زندهام و پر از انرژی. بسیار خوشحالم که لااقل با رها کردن کار عبث و بیمعنای ژورنالیستی (در تیراژی بهراستی حقیر در یک کشور جهانسومیفرهنگستیز) در آخرین روزهای سال یک چرخش اساسی دیگر به زندگیام دادم.
به امید روزهای بهتر
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
ایشالا که این تغییرات و چرخشها خیر باشه. به امید روزهای بهتر.
———–
پاسخ: ایشالا. برقرار باشی.
به امید روزهای بهتر.
————
پاسخ: به به آقا گودرز گل گلاب. خیلی چاکریم
روند تصمیم گیری های مهمت توی این چند سال نشون داده دورنمای روشنی رو همیشه می بینی و من مطمئنم این بار هم قدمهای بزرگی خواهی برداشت داش رضا
————
پاسخ: مرسی علی جان. همیشه سعی میکنم بیگدار به آب نزنم. تا خواست خدا چی باشه.
یک : هستم
دو : با علی موافقم
اولش ناراحت شدم اما بعد یاد سالها قبل و تصمیمات شجاعانت در زمینه های مختلف زندگی افتادم که من بهشون غبطه می خوردم و خیالم راحت شد که باز هم بی گدار به آب نزدی و حتما خیری در کاره که دیر یا زود خودشو نشون می ده
سه : همیشه زنده باشی و پر انرژی همچنان که هستی
————
پاسخ: بیا که بنشینیم و بنیوشیم و بنوشیم.
فعلا که ناراحتم و توی شوک .
ولی شما حق داری که راه خودتو انتخاب کنی
ما هم حق داریم که دلتنگ نویسنده نقدهای مثل “مارجین کال ” و “استاد” و”گذشته” و … بشیم .
هم حق داریم ولی ….(بیخیالش)
عزتت مدام.
—————–
پاسخ: زنده باشی عزیز.
خبر تلخ بود . رفتنتون از مجله فیلم….
هر جا شاد و سلامت باشی برادر بزرگوارم…
———-
پاسخ: نه بابا این تنها خبر خوب من در این روزها بود. قربونت برم. زنده باشی.
درود
ای بابا
تازه میخواستم باهاتون قراری بزارم بیام دفتر مجله ببینمتون. عجبا. احتمالن باید این دیدار در مطب شما یا دفتر فیلمسازی یا لوکیشن فیلم بلندتون یا پلاتوی تمرین نمایشتون انجام بشه که همه موارد رو به فال نیک می گیرم و میگم چی ازین بهتر.
ولی جدا از شوخی آقای دکتر خیلی دوست دارم ببینمتون و کمی با هم گپ بزنیم.راجع به خیلی چیزها.البته این دلیل نمیشه که شما هم علاقه و میل به دیدار من داشته باشید.
————-
پاسخ: درود. ممنون از لطفت ولی باور کن دیدار من هیچ نفعی برات نداره چون آدم بسیار نچسب و دافعهبرانگیزی هستم. اگه با نوشتهها و آثارم ارتباط برقرار کنی خیلی بهتره.
سلام. باور کن این خبر برام تلخ بود ولی حداقل امیدوارم داستان نویسی ؟ فیلمسازی رو ادامه بدید ؟ ما منتظریم
————-
پاسخ: سلام. حتما کار در ادبیات و سینما را ادامه و البته گسترش میدهم.
همیشه از این شور مدام برای خلق کردن در وجود تو رضا خوشم مییاد. حالا اگر فرصتی دست داد برای دیدار و نوشیدن یک لیوان چای که چه بهتر.
زیاده قربونت.
————-
پاسخ: حقا که ترکی. از چای لیوانیات پیداست. عاشقتم.
انشالله که خیره
موفق باشید
———-
پاسخ: ممنون. زنده باشی.
حیف شد.امیدوارم هر جا مشغولید موفق باشید.
———-
پاسخ: ممنون. پیروز باشید.
نه اینکه خدای نکرده فکر کنید خیلی احساس نزدیکی و خودمونی بهم دست داده نه!
فقط به این دلیل که بعد از خوندن دوباره کامنتم و جواب شما به ذهنم رسید اینجا مینویسمش:
بریم یه جای دار و درختدار . . . گرمه رضا!
سلام …
به قول شاعر بسیار زود می میری اگر اسیر عادات خود شوی
…. …. …
بسیار کار شایسته ای هست این تغییر!بنده پس از ۱۰ صرف عمر نازنین در سمت کارمندی پرتنش ترین سازمان,استعفا دادم و۹ ماهی میشه کار خصوصی گرفتم بسیار راضی ام فقط حسرت می خورم چرا زودتر این کارو نکردم
حتما موفق خواهی شد فقط بایستی بیشتر قدر خودتونو بدونین
پاینده باشید
———-
پاسخ: سپاس. پیروز باشید.
رضا جان! این تولّد دوباره ات_ رها کردن هرگونه کار ژورنالیستی_ را شادباش می گویم. بی تردید این حرکت قابل تقدیر راهی است به سوی ملکوت آرامش. راهی که این روزها خودم در آن قرار دارم.
دوست دار و همکار سابقت در مجله فیلم.
———–
پاسخ: سپاس. به افتخار همینگوی بزرگ بزنیم دست قشنگه را.
حیف شد. میخواستم طبق نقشهای دقیق و ریختن طرح دوستی با شما، منتقد و بچّهمعروف و اینها بشوم،؛ کلاً آیندهام تباه شد. امّا تأثیر کلام را دیدی؟ یک کلمه گفتم آقا نقد را ول کن…ول کرد!
از شوخی گذشته، دربارهی یادداشت آخرت (پایان تلخ…)، جان ِمطلب در بند آخر است. چشم طمع بریدن از همراهی و همدلی دیگران، آسیبپذیری آدم را خیلی کمتر میکند.
منتظر خبرهای خوب دربارهی فیلمت هستیم.
————–
پاسخ: ممنون. ولی کاش این کامنت را زیر هر همان پست میگذاشتید