عکس از لیلا بهشاد
یک
مطلبی که در آغاز سال ۹۲ نوشتم امیدوارانه بود. اما سال ۹۲ برای من سال خوبی نبود و هر بار که چشمم به آن مطلب میافتاد خجالت میکشیدم. اما هرچه بود گذشت و من هم بیهوده احساس شرمندگی میکردم. ما آدمها محصورتر و محدودتر از آنیم که بتوانیم حکمت هستی را دریابیم. بسیاری از ناگواریها به سان داروی تلخی هستند که آینده را ضمانت میکنند و آدمیزاد را نسبت به مصائب ایمن میسازند. امیدوارم سال بعد سالی سرشار از رخدادهای مبارک باشد.
دو
در پایان سال ۹۲ به شش سال فعالیت مطبوعاتیام پایان دادم. دورهی گذاری بود که باید طی میکردم و درنگ بیشتر در آن اصلا بخردانه نبود. ترک فعالیت مطبوعاتی به این معنا نیست که دیگر دربارهی سینما نخواهم نوشت؛ برعکس، در سال پیش رو برای انتشار کتابی تحلیلی دربارهی سینما دستبهکار خواهم شد و نگارش کتاب بعدی را هم آغاز خواهم کرد. تدارک نخستین مجموعه شعر و مجموعه داستان بعدی هم در دستور کارم هست. با این حال، به یاری پروردگار عمده فعالیتم در سال آینده در زمینهای جز نوشتن خواهد بود که به وقتش خبرش منتشر خواهد شد.
سه
آدمیزاد نان دلش را میخورد. دلتان دریایی و روزگارتان سبز. سال نو مبارک.
——-
اگر وقت و حالش را داشتید از آغاز فروردین (جمعه) به سایت آدمبرفیها هم سر بزنید. برای نوروز مطالبی را تدارک دیدهایم.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سلام رضا جان .
بر شما هم این سالِ نو مبارک و فرخنده .
امیدوارم اون اتفاقی که توی صف ” بیگانه ” بهم گفتید ، اتفاق بیفته و همه با هم جشن بگیریم .
ممنون برای آدم برفی هامون..
———
پاسخ: سلام. مرسی فرهاد جان. با بهترین آرزوها برای شما.
سلام اقا رضا
سال نوی شما هم مبارک باشه
انشالله بهمن امسال تو جشنواره فیلمتونو ببینیمو کیف کنیم
یا حق
———
پاسخ: سلام. دمت گرم ای رفیق نادیده که همیشه به فکر فیلم ساختن منی. ایشالا که از حاصل کار خوشت بیاد.
سلام بر جناب کاظمی و همه ی دوستان
سال نو مبارک
نمیدونم در سال گذشته بر شما چه گذشته ولی همین که کار در مؤتبرترین مجله ی سینمایی کشور( که نهایت آمال خیلی هاست) رو رها کردید و کلی ایده ی نو در سر دارید یعنی سال خوبی براتون بوده. اینکه با این وجود هنوز ناراضی هستید، به نظرم، نشانه ی کمالگرایی شماست.
امیدوارم تکرار کسالت بار روز و ماه و سال و از اون مهم تر “غم نان” این کمالگرایی رو از شما نگیرند.
و در آخر امیدوارم همواره در کنار همسرتون شاد و سلامت باشید.
—————-
پاسخ: سلام بر جناب سجادی گرانقدر. بسیار ممنون. جان کلام را خودتان گفتید.
با سلام و درودی بی پایان بر جناب آقای کاظمی عزیز ..
سال نو رو تبریک عرض میکنم .. همه ما امید داریم به روز های بهتر و زیباتری که در پیش رو هستند ..
همین چند دقیقه پیش بود که به صورت اتفاقی شناسنامه شماره نوروزی ماهنامه فیلم رو نگاه میکردم که دیدم اسم شما در اون قرار نداره .. شک کردم.. چون باور نمیکردم که شما از ماهنامه فیلم رفته باشید .. به اینجا آمدم و دیدم که گویا حقیقت داره ..
به هر حال امیدوارم در سال پیش رو اولین فیلم سینمایی تون رو بسازید.. امیدوارم با تمام این احوالات باز هم نقد برایمان بنویسید..
امیدوارم سایت آدم برفی ها در سال آینده به اوج خودش برسه ..
امیدوارم دومین مجموعه داستانتون رو منتشر کنید ..
و اینکه نقد فیلم رو از یاد نبرید .. همچنان منتظر نوشته های سینماییتون هستیم ..
ارادتمندم …
————-
پاسخ: سلام. یک دنیا ممنون روزبه عزیز. مرسی از این همه آرزوی خوب. این چند خط را مینویسم که شبهه خیلی از عزیزان دیگر را هم پاسخ داده باشم. فکر نمیکنم نقد نوشتن من برای کسی اهمیت داشته باشد نه مسئولان مجله فیلم و نه خوانندگان آن مجله. برای خودم هم بیاهمیت شده چون اساسا نقد خوانندهای ندارد. در دو سه سال گذشته برای کار خودم با بسیاری از تهیهکنندهها و فیلمسازان و فیلمبرداران و بازیگران و… دیدار داشتم و در کمال شگفتی متوجه شدم که حتی یکی از آنها هم مجله فیلم نمیخواند مگر اینکه مطلبی یا نقدی دربارهی فیلم خودش در آن منتشر شده باشد. مهمتر از این، حتی یکی از آنها هم اسمم را نشنیده بود و نقدی از من نخوانده بود با اینکه من جزو پرکارترینهای مجله فیلم بودم. اینها که حرفهایها بودند. وضعیت مخاطبان عادی فرهنگ را میشود با توجه به وضعیت تیراژ کتابها یا حتی مخاطبان سایتهای سینمایی دریافت. در کل نقدنویسی برای من کار باطلی است چون شمار خوانندگان نقد بسیار بسیار بسیار اندک است و من همیشه دنبال مخاطب بیشتر و بزرگتری بودهام که بتوانم بابت کارهایم انرژی بگیرم. نقدنویسی یک هزارم انرژی خودم را به من برنگرداند و پولی هم بابتش نگرفتم که ذرهای دلم را خوش کند. شیوه رایج در مطبوعات ایران (بلااستثنا از فصلنامه تا روزنامه) استثمار مطلق نویسنده است و من حرفهای بسیاری در این باره دارم که سر فرصت و حوصله با ذکر مصادیق خواهم نوشت تا شاید در تاریخ ثبت شود هرچند بسیاری از مخاطبان تاریخ انسانهایی ابله هستند که ترجیحشان این است که حقایق ناگوار را نادیده بگیرند و دریوزانه به سمت زورمداران غش کنند! نویسندگان مطبوعات آدمهای مظلوم و مهجوری هستند که صورتشان را با سیلی سرخ نگه میدارند و به همین دلیل شایسته هیچ ترحمی نیستند. خودشان آگاهانه دوست دارند این وضعیت نابسامان را ادامه بدهند و بدیهی است که هرچه بر سرشان بیاید حقشان است و جای دلسوزی باقی نمیماند.اگر کسی شکم سیری داشته باشد (مثل معدودی از منتقدان قدیمی) و برای دل خودش بنویسد حرفی نیست. اما اکثریت قاطع جوانهای مطبوعاتی که من میشناسم در نکبت زندگی میکنند و هیج آیندهای هم ندارند. اینها مختص یک نشریه خاص نیست بلکه من شناخت کاملی از همه مطبوعات سینمایی و غیرسینمایی دارم. منتقدی که هشتش گرو نهاش است ناچار میشود به شکل غیرمستقیم هم که شده دم بعضی از سینماگران را ببیند و به شکل غیرمستقیم منتفع شود. بسیاری از منتقدان آگاهانه یا اغلب ناآگاهانه به شیوههای غیرمستقیم رو میآورند تا موقعیتها و فرصتهای جانبی به دست بیاورند و اندکی بیشتر منتفع شوند.
وضعیت نقدنویسی در ایران رو به قهقرا بوده و با روندی که فعلا در کار است بدتر از این هم خواهد شد. شاهدش این است که در ده سال گذشته ده منتقد صاحبامضا و باسواد وارد این جریان نشدهاند. گمان نکنید که من خودم را منتقدی باسواد و صاحبامضا میدانم. شواهد حاکی از این است که کمترین توفیقی در نقدنویسی نداشتهام و در این سالها از جانب بسیاری از قدیمیها به عنوان یک نمونه شاخص انگل و آسیب نقدنویسی شناخته شدم اما این هم به این معنی نیست که بقیه منتقدان فعلی سینمای ایران را آدمهایی باسواد میدانم. جز چهار پنج نفر بقیه رسما ول معطلاند.
در کل از نقدنویسی دلزده شدهام. تحلیل هنر (و از جمله سینما) مقولهی دیگری است و علاقهام به آن تا ابد پابرجاست. من از نه سالگی شعر نوشتم. از دوازده سالگی داستان نوشتم. از شانزده سالگی فیلم کوتاه ساختم. اما هرگز علاقهای به نقدنویس شدن نداشتم. در ۲۶ سالگی نقد نوشتم صرفا برای اینکه با فضا و مناسبات سینمای ایران آشنا و برای فیلمسازی آماده شوم هرچند راه فیلمساز شدن نقدنویس شدن نیست و این شیوه را اصلا به کسی توصیه نمیکنم و خودم هم فقط برای تغییر فاز تدریجی زندگیام وارد این جریان شدم تا خودم را برای مراحل بعدی آماده کنم. در این سالها هرگز مجله واسطهای برای پیش برد کارم نبود و اساسا موقعیت کاری من طوری بود که اصطلاحا در پستو بودم و نیازی نبود با هیچ سینماگری برخورد یا گفتوگو داشته باشم و خودم هم تمایلی به آن نداشتم. آنهایی را هم که ملاقات کردم خارج از چارچوب کار مطبوعاتی و صرفا در جهت کار سینمایی خودم بود و عرض هم کردم که هیچکدامشان مرا به عنوان منتقد یا دستیار سردبیر مجله فیلم نمیشناختند. اگر لازم باشد در فرصتی مناسب در این باره مفصل خواهم نوشت.امروز با تمام وجود از نقدنویسی گریزانم چون فقط از آن بدی دیدهام. اگر اجازه بدهید ترجیح میدهم در این منزلگاه غمانگیز نمانم و همچنان بدوم. بدوم. بدوم…