یک
تا جایی که من یادم هست بیبروبرگرد هر نوروز با چند مرگ مهم آغاز شده. امسال هم مرگ استاد باستانی پاریزی و مرگ یکی از مرزبانان گروگانگرفته سال را افتتاح کردند. مرگ اولی که مایهی افسوس نبود چون استاد گنجینهای گرانبها از خود به جا گذاشته که تا ابد خوراک فرهنگ این سرزمین خواهد بود. اما دومیغریب و مظلوم افتاد و بیاعتنایی تعمدی رسانهی «ملی» به آن بدجور روی اعصاب رفت… (بقیهاش سانسور میشود).
دو
زمان جشنواره پیشبینی کردم که معراجیها پرفروش خواهد شد و کم نبودند کسانی که میگفتند این تو بمیری از آن تو بمیریها نیست و نباید سرنوشت سهگانهی اخراجیها را برای این یکی پیشبینی کرد. اما دیدیم و دیدید که این یکی هم به همان راه رفت. چرا خودمان را گول بزنیم؟ باید این واقعیت را بپذیریم. دم مسعود دهنمکی گرم که میداند این ملت نگونبخت چه میخواهند و همان را به خوردشان میدهد. در این سالها سناریوی کسانی چون فرحبخش و… بارها شکست خورده اما دهنمکی قلدرانه میتازد و رگ خواب مردم بافرهنگ ایران را در دست دارد. تا کی خودمان را گول بزنیم؟ تا کی به صد هزار تماشاگر بگوییم تماشاگرنما؟ ما همینیم. با همین بضاعت فرهنگی؛ مردمانی کمطاقت و خشونتطلب و ابتذالدوست. جوک اگر رکیک نباشد نمیخندیم. سنبه اگر اندکی زور داشته باشد جا میزنیم و … . در محاسبات فرهنگی و اجتماعی همیشه اشتباه میکنیم چون اقلیتی را بهغلط اکثریت فرض میکنیم و بالعکس.
دو و نیم
خط ویژه (مصطفی کیایی) نشد آن چیزی که سازندگانش گمان میکردند و فروشاش (روراست باشیم؟) ناامیدکننده بود. طبیعی هم هست که در رقابت با معراجیها فیلمهایی با اندکی ذوق و سرسوزنی هنر کمترین شانسی نداشته باشند. وقتی طبقه حساس (کمال تبریزی) هم که جنسش برای فروش حسابی جور است زورش به معراجیها نمیرسد، کیایی و رفقایش بهتر است وا بدهند و از تعطیلات نوروزی حداکثر استفاده را ببرند که عمر کوتاه است و در گذر.
سه
فکر نکنم خود سازندگان کلاهقرمزی هم حدس میزدند که بتوانند چنین کاسبی پررونقی را این همه سال ادامه بدهند. یک چیز هشلهفت بیسروته با شوخیهای درپیت و بیمایه سه چهار نفر را میلیاردر کرده و چند ده نفر دیگر را متنعم. در نگاه نسل هذیانزدهی دههی شصت کلاهقرمزی میتواند نمادی از اعتراض درونگفتمانی باشد؛ اعتراضی که از استاد شجریان تا عادل فردوسیپور و برنامهی نود و جعفر پناهی و علی کریمیو… را در بر میگیرد. نمیتوانی یکی از اینها را دربست دوست نداشته باشی و جایی در جمع پرشور فرهنگدوست فیسبوکباز روشنفکر سرخوش پیدا کنی. اینها نماد اعتراض به شرایط بد موجود هستند. چرا؟ خدا میداند. از دل همین سرخوشیجویی هیستریک است که بزرگی چون داریوش مهرجویی رو به جفنگسازی میآورد و تحسین هم میشود. اینگونه است که ببعی کلاهقرمزی متن مرغوبی میشود برای خوانشهای فیلسوفانه. بحث مفصلی است و حوصلهاش از من خارج است و این روزنوشت از حوصلهاش و من از حوصلهی ببعی و کلا بیخیال.
چهار
سیروس مقدم بیوقفه با پایتخت میتازد و مرزهای بیهودگی را میتاراند. یک اجرای دمدستی و سرهمبندیشده با متنی بسیار کممایه و شوخیهای کلامیتکراری و… و پرسش این است که چرا باید این قصه آبکی را همچنان کش داد و دنباله پشت دنباله به آن چسباند؟ تنابنده در نقش نقی فوقالعاده متقاعدکننده و جذاب است مثل هدایتهاشمیدر نقش اوس موسا (این هم از آن نامگذاریهای شیطنتآمیز است!) اما وقتی متن منسجم و درستی در کار نیست واقعا چه لزومیدارد این شلمشوربا را همچنان ادامه بدهند؟ کاش این تلویزیون حساب و کتابی داشت. باز صد رحمت به آش سیروس مقدم. وضعیت بقیه سریالهای نوروزی که فاجعهی محض است و حتی نام بردن از آنها مایهی شرمندگی است. فقط جعبهی جادویی (!) تلویزیون میتواند سازندهی فیلم درخشان لامپ صد را در زمانی بسیار اندک به حضیض سریال نوروزی امسال شبکه سه بکشاند؛ فوقالعاده تکراری و بیمزه و پوک.
پنج
این که همهاش شد بد. شما به خوبی خودتان ببخشایید. وسط تعطیلات نوروزی است و بهتر است حرفهای خوب و مثبت بزنیم: (جای خالی را با هرچه خواستید پر کنید)
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
سلام به دوست عزیزم,آقا رضای گل…….
امیدوارم سال خوب و پر از موفقیتی رو, پیش رو داشته باشی.(سالی پر از پول و سلامتی) 😉
۱٫با شماره یک کاملا موافقم.
۲٫با شماره دو هم تقریبا موافقم,چون این ده نمکی خیلی زرنگتر از این حرفاست که بخواد فیلم بد بسازه,و ضرر هم بکنه.
۲٫۵٫متاسفانه از بس که مشکلات مردم جامعه زیاد شده,فقط دنبال فیلمهای چیپ و بی ارزشی, مثل اخراجیها و معراجی ها هستند.که با دیدن آنها بخندند و برای دقایقی مشکلات زندگی خودشون رو فراموش کنن.از طرفی تبلیغات زیر نویس صدا و سیما هم در فروش میلیاردی این فیلم بی تاثیر نبوده و نخواهد بود.
ضمنا من سال جدید رو با فیلم طبقه هساس شروع کردم.که بی شک,هم سوژه خوبی داشت و هم بسیار جالب بود.واز همه بی نظیر تر,بازی رضا عطاران……….به همه پیشنهاد میکنم.
۳٫تا یه قسمتی با حرفاتون موافقم,اما به نظر من,کلاه قرمزی با ما دهه شصتی ها بزرگ شده و حرفهاش و شوخی هاش هم تغییر کرده.وبا ما ۳۰ ساله شده.وشاید لابه لای طنز,خیلی از مسایل روزمره رو زیر سوال برده….البته, قبول دارم که طنز سال ۹۲ خیلی قوی تر از ۹۳ بوده.
۴٫مجموعه پایتخت هم با هوشمندی محسن طنابنده به عنوان سرپرست نویسندگان و همینطور بازی زیبا و استفاده از لهجه خاص و همکاری احمد مهران فر و مهران احمدی(که این دو نفر سهم بسیار زیادی در جذابیت آن دارند) ,فعلا در صدر برنامه های آبکی صدا و سیما هست و حداقل جایگزین خوبی برای فیلمهای ماهواره ای شده است……البته,کش دادن زیاد یک فیلم,کار درستی نیست. چون به هر حال هر کشی بالاخره پاره میشود و امیدوارم قبلاز پاره شدن این کش,این فیلم با خاطره خوبی در ذهنمان,با ما خداحافظی کنه و سرنوشت زیر آسمان شهر براش پیش نیاد…….
۵٫ودر پایان,باز هم باشما موافقم آقا رضا D:
واینم بگم که من دلم روشنه که سال خوب و شاد و پر از خیر و برکتی رو پیش رو داریم…..پس فقط به فکر جذب انرژی مثبت باشید…..
اقا رضا سلام
به شخصه از فروش معراجیها خوشحالم نه به خاطر فیلم و .. (نوار متحرک اسم درستری برای این ساخته ده نمکیست) بلکه برای کارکنان و اپارات چی های سینما که این سال نویی حداقل حقوقشونو سر برج راحت میگیرن .
در مورد سازندگان میلیاردر کلاه قرمزی موافقم ولی در مورد ببعی باهات مخالفم !
سه شب پیش توی قسمتی که شهاب حسینی مهمان بود
یه شوخی درجه یک با دیالوگ” یه پایان …” فیلم درباره الی داشت و گفت :یک پایان تلح بهتر از تلخی بی پایان است(اونم به زبان المانی !!) من هم یک کاهو خوردم که پایانش تلخ بود !
اینارو بیخیال اقا رضا .
شبا موقع خواب به پلان شروع یا پایان فیلمت فکر میکنی یا نه ؟
باید به سازندگان سریال های تلویزیون (بالاخص نوروزی) دست مریزاد گفت! چگونه می توان عناصر و موقعیت ها و تیپ ها و… را با این دقت و ظرافت بارها و بارها تکرار کرد؟!
وقتی با نگاهی بی نهایت سطحی به هنر، آقایان به هنرمندان(؟!) «پیشنهاد» می دهند: «امید را خلق کنید.» باید منتظر بدتر از این ها بود.
واسه من تو کلاهقرمزی همون فامیل دور پنج دقیقه بیاد «آیتم»اش رو اجرا کنه بره کافیه!
رگ خواب مردم بافرهنگ رو قبول دارم اما تبلیغات جانانهی تلویزیون و اکران نوروزی هم تأثیر داره یه ذره دیگه. جامعهی متناقضیم دیگه! نمیتونم بپذیرم بخش قابل توجهی از اونایی که سه تا فیلم آخر فرهادی رو دیدن هرگز به تماشای مهملات دهنمکی نرفتن. این حد وسط پس کجاست؟!
سلام…اکثر وقت ها میام و مطالب رو مرور می کنم و مسلم ازشون استفاده می کنم.این چند تا نکنه رو دوست دارم بگم رضا جان:
۱) این روزا این جور شده که آدم با ادب آدمیه که دروغ بگه و منتقد بودن هم یه جورایی گره خورده با مبلغ بودن و باد بستن به غبغب کارگردان و فیلمش تا از کنارش یه نون و یه اسمی بشه پیدا کرد و برای همین هست که بازار تولید و نقد این قدر عصفناک و سیاه و رنج آوره.و خوشحالم که نقد فیلم های ایرانی نمی نویسی.خوشحال و البته افسوس!! هیمشه به این فکر می کنم تا کی میشه مقاومت کرد و قاطی این باند بازی ها و گروه بندی نشد و خودت بمونی و خودت بمونی و خودت بمونی؟ اصلا مگه بی هویت و فریدیت میشه حرفی از هنرمند بودن زد؟ …….
۲) از رای و تلاش برای رئیس جمهور شدن حسن روحانی پشیمون نیستم.افراطی ها نباشن خودش کلی خوبیه.اما واقعا چرا سرباز خاک ایران باید با این وضع به مرگ محکوم بشه!! شهادت زوری..خوشحالم که اینجا ازشون حرف زدی..
۳) ده نمکی خوبه!! فقط از یه لحاظ: باد مثلا روشنفکر ها رو خالی می کنه و باز هم این کار رو به خوبی انجام داد !!
۴) لامپ صد رو مثال زدی.مثال خوبیه.اما به نظر من ساخت یک فیلم مثل لامپ صد از کسی مثل آقاخانی اتفاقی بیش نیست که مسلم تکرار نخواهد شد.کار سختیه از لامپ صد به این مزخرف و چرت دنباله دار رسیدن!! یعنی واقعا پول این میزان تاثیر داره؟!
۵)پایتخت نون موقعیت شناسی و هوش تنابنده و تیم بازیگری خوبش رو می خوره.در اجرا واقعا فاجعه س.اما وقتی به همین سریال تو این اوضاع میشه قانع بود یعنی تیر خلاص!
امیدوارم امسال سالی باشه که فیلم خودت رو بسازی و با هم ببنیم …
خوب باشی..
یا علی..
———–
پاسخ: سلام عزیزم. ممنون که وقت گذاشتی و با این تفصیل نوشتی. زنده باشی. یا علی.
درود
سال نو مبارک
البته اعتراض استاد شجریان به نظرم درون گفتمانی نبوده.(هرچند باید مقصود شما از درون گفتمانی را ابتدا درست دریافت کرد).
تصور بفرمایید مثلا حرفهای استاد شجریان بعد از انتخابات رو کجای این گفتمانی که عادل فردوسی پور و سایر بستگان درش حضور دارند میشه زد؟
این سومین سالی هست که توی چنین روزی میام اینجا و این شعر رو کامنت می کنم.
دم سراینده گرم و سرش خوش.
به جستوجوی تو در کافههای مهر و موم شده
بیهوا
چهارپایه از زیر این بوم سر میخورد
و طرح نیمهکارهی چشمت
روی هوا جان میدهد
به جستوجوی تو در کوهپایهی دلسنگ
پوتینهای سربازیام را فروختم
به پای زخم جوانی
نشستم
به انتظار باران
ای چشم خستهی قابهای بسته
پس پشت کوههای فرتوت این شهر
در لانگشات این سکانس بیپایان
دیر و زود ببار
به جستوجوی تو در شعرهای غیر مجاز
ان من یجیب المضطر اذا دعاه…
عاشقانه بخوان
که مادرانگیات
تمام شهر را بگیرد…
ببین به رسم بهار
دخترکان سبزه به خواب گره زدند
و من خواب را به چشمانت
به سوز و عطر اسفند
و ان یکاد الذین…
به جستوجوی تو در صفحههای این تقویم
«اگر تو آمده بودی بهار می آمد»…
«رضا» جان درود. چند هفتهای بود که به تارنمایات سر نزده بودم…
بارِ دیگر سالِ نو را خدمتِ تو دوست و برادرِ گرامیام و همسرِ محترمات شادباش میگویم. امیدوارم سالِ نو، برای تو و بانو، سالی همراه با شادکامی، تندرستی و پیروزی باشد…
راستاش همین الآن دیدم که نوشته بودی به ششسالِ کارِ مطبوعاتیات پایان دادهای؛ بدونِ تعارف خیلی ناراحت شدم.
بودنات و نوشتنات در ماهنامۀ «فیلم» حداقل زمینهای برای نشاندادنِ استعدادها و تواناییهایات در زمینۀ سینما بود. نمیدانم چه شده که از «فیلم» بیرون آمدهای (امیدوارم فرصتی دست بدهد که حضوری همدیگر را ببینیم)؛ اما در این شرایطِ دشوار و کمرشکنِ اقتصادی، امیدوارم بتوانی منبعِ درآمدِ خوبی پیدا کنی…
راستی «موسی» پس از نوروز، بهشکلی کمبیش جدیتر از یکیدو سالِ گذشته به جریان خواهد افتاد… این پنجمینسالِ کوشش برای ساختهشدنِ «موسی» است؛ امیدوارم به سرانجامی درست برسد. یک بازنویسیِ دونفره هم نیاز دارد که کمی بهروزتر شود…
————
پاسخ: سلام امیر جان. سالی سرشار از بهروزی و تندرستی برای تو برادر عزیز و خانواده ارجمندت آرزو دارم. نقدنویسی از ما گذشت و رفت توی قوطی. بازی شیرین روزگار از این قرار است که فیلمنامهی عزیزمان موسی را آخرش خودم به عنوان دومین یا سومین فیلمم بسازم… حالا توضیحش بماند برای خلوت خصوصی. یک کار کارستان خواهیم کرد. پیروز باشی و برقرار.
” ما همینیم. با همین بضاعت فرهنگی؛ ”
درود بر شما .. ما ملتی هستیم که مدام با هم تعارف داریم ! ادعایمان گوش فلک رو کر کرده . مدام دم از فرهنگ میزنیم اما این است فرهنگ واقعی و عمومی جامعه ایران . مردم اخراجی ها دوست دارن . معراجی ها دوست دارن . فروش فیلم هایی مانند جدایی نادر از سیمین – که من دوستش ندارم ولی میتوان از آن به عنوان فیلمی استاندارد نام برد – در این مملکت همین قدر است که میبینید . و حتی اگر آن بازی های سیاسی رو هم سر جدایی در نمی آوردن بسیار کمتر از این ها مخاطب داشت . نمیدونم میشه روزی رو دید که مردم ما برای فیلمی جدی جلوی سینما صف ببندند یا نه . میشه اون روزی رو دید که ما به جای اینکه در یک سال دو فیلمفارسی از ده نمکی روی پرده داشته باشیم ( صد رحمت به فیلمفارسی ) ، دو فیلم جدی فکر شده داشته باشیم یا نه ..
*
پایتخت آیتم وار حرکت میکنه ! یکی تیر خورده ، یکی افسرده است و یکی دیگر آوار رو سرش خراب شده و زخمیه ! اونی که تیر خورده رو برای مداوا برمیدارن میارن تهران و بعد اونی که افسرده است اتفاقی میره تو مسابقات ملی ! کل سریال پایتخت همین بود ! بدون هیچ روایتی . بدون هیچ خط سیر مشخصی . بدون هیچ پرداختی . یه ساختار آیتم وار که در دل رپرتاژ های آگهی چند سکانس گاها فکر شده هم دیده میشد . سی دقیقه مراسم پیراهن تیم ملی ، ده دقیقه سخنرانی یه آخوند در مورد اهمیت حیوانات !! معرفی برج میلاد .. اون شرکت مسخره ساختمان سازی …
خدایا ! بهتره ادامه اش ندم !
کجا فیلم ده نمکی پرفروش است؟ شما مردم رو همان کمتر از دو درصدی که سینما میروند میدانی؟ با توجه به کمتر از دو درصد، کل مردم رو ابتذال دوست می دانید؟
———–
پاسخ: تو باز هم برگشتی مثل همیشه با انرژی شدیدا منفی. بیخیال.
برادر کاظمی من شما را دوست می دارم فکر کنم از قدیمی ترین آدمایی هستم که به سایت شما سر می زنم این مدت هم سربازی بودم:) چند وقت پیش توی پادگان نقد خوبت رو بر فیلم شکار وینتربرگ می خوندم و سخنان خود وینتربرگ که فکر کنم شما ترجمه کرده بودی و چقدر لذت بردم از من دلگیر نباش
———-
پاسخ: نه عزیزم دلگیر نیستم. خوش آمدی