دکتر حسن شهابینژاد (دندانپزشک) را از روزگار دانشجویی در مشهد میشناسم. پسر خونگرم و دوستداشتنی کرمانی، با قلبی مهربان و مضطرب که همان وقتها هم یکدرمیان میزد. البته برای من او دکتر شهابینژاد نیست؛ همان «حسن»ی است که بود و هنوز هم همانقدر آشنا و دلپذیر. حسن شاعر بسیار خوبی است. توصیفی سرراستتر از این سراغ ندارم. چند ماه پیش مجموعه شعر سربازهای برف را با انتشارات «فصل پنجم» منتشر کرده. به سهم خودم از علاقهمندان به شعر و خوانندگان این سایت که با سلیقهی این حقیر مرافقت دارند، دعوت میکنم این کتاب شعر را بخرند و بخوانند. مناسبترین توصیف برای شعرهای حسن، دلی بودنشان است. شعر او با وجود برخورداری از تکنیک و آگاهی غنی در سطر سطرش، همچنان احساسی ناب را در صف اول به مخاطبش عرضه میکند و سرشار از تغزل و شاعرانگیست. در آستانهی برگزاری نمایشگاه کتاب تهران هستیم و مجموعه شعر سربازهای برف یکی از پیشنهادهای من به شماست. اگر تا به حال از پیشنهادهای من سرخورده نشدهاید، این کتاب را از یاد نبرید.
با اجازهی شاعر چند تکه از شعرهایش را پیشکش میکنم:
جدول خیابانها را
چهگونه حل کنم
در ساعات کسالت شب
سفید…
سیاه.
*
شانههای شهر را
میتکاند؛ شهریور غمگین
شب، دراز میشود روی پیادهرو
کسی هست
رنج نارنجی برگها را
در خیابان «هزار و یکشب» قصه کند؟
*
چند روزی که نیستم
حواست به آسمان باشد
لکهلکه ابرها را بشماری
و
آواز هر پرندهای را در ناگهان غروب
یادت باشد
چند وعده طوفان
به درخت، بدهکاری
*
با درخت نمیشود دوست شد
قلاده به گردنش انداخت
برای پیادهروی
به پارک رفت
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
حس خودمانی غریبی داشت یاد پرسه زدن های تنها در خیابان ولی عصر در هوای سرد زمستانی افتادم. یاد دوران دانشجویی افتادم سخت و دوست داشتنی.
Mashhad??? nemidunestam mashhad khundid!!! in sher kheili khub bud asan entezar nadashtam shere be in khubi bekhunam…
ممنونم رضاى عزیز
خوشحالم که من و کتابم را قابل دونستى، اگرچه خیلى دیر این پست را دیدم اما بازهم از تو ممنونم… درست خوب من در پرسه هاى ملک آباد…