لباس جادویی

ماجرای لباسی که گروهی آن را آبی و سیاه و گروهی دیگر آن را تقریباً سفید و طلایی می‌دیدند جمع کثیری از مردم اینترنت‌باز کره‌ی زمین را یکی دو روز حسابی سرگرم کرد. و چند نکته هم به ذهن تنبل بنده آورد:

یک: آن‌ها که پی‌گیر مباحثی از این دست هستند و به طور کلی به مقوله‌ی optical illusion علاقه دارند (من همیشه دل بسته‌ی این جنگولک‌بازی‌ها بوده‌ام) به اندازه‌ی بقیه شگفت‌زده نمی‌شوند اما زمینه‌ی تازه‌ای برای مطالعه‌ پیش روی خود می‌بینند. فراگیر شدن ماجرای اخیر می‌تواند به دانشمندان انگیزه‌ی تازه‌ای برای پژوهش درباره‌ی عملکرد مغز انسان بدهد. مهم نیست که رسانه‌ها هم به سطحی‌ترین شکل از این آب گل‌آلود ماهی بگیرند. مهم آن اتفاقی است که بعداً در حوزه‌ی علم (و نه چرندیات!) رخ خواهد داد.

دو: بعد فلسفی قضیه مهم‌تر از بعد علمی‌آن است. حالا نمونه‌ای همه‌فهم برای به‌ دست دادن مفهوم نسبیت در اختیار داریم و می‌توانیم در مواقع لزوم به آن ارجاع بدهیم و از صرف انرژی بیهوده برای تببین یک مفهوم بدیهی اما دشواریاب بپرهیزیم. از این پس می‌شود به جای سخن گفتن درباره‌ی مار، نقش مار را نشان داد. حتی لازم نیست وقت‌مان را برای بازگفتن قصه‌ی «فیل در تاریکی» تلف کنیم.  البته نسبیت، همواره مغضوب تمامیت‌خواهان و دگم‌اندیشان باقی خواهد ماند چون نان‌شان از راه کوبیدن بر طبل قطعیت و جزمی‌نگری تأمین می‌شود.

سه: انسان‌ها (ساکنان کره‌ی زمین) به‌شدت محتاج بهانه‌ای هستند که آن‌ها را فارغ از هر رنگ و نژاد و دین و قومیت به هم پیوند بزند (چیزی که اغلب حکومت‌ها با آن به‌شدت مخالف‌اند). این بهانه‌ها گاه سیاسی‌اند، گاه عاطفی و… و گاهی از دل سرگرمی‌سازی سر برمی‌آورند. یا اگر بخواهم دقیق‌تر بگویم: برای خود انسان‌ها بهتر است که بهانه‌هایی آن‌ها را فارغ از هر رنگ و نژاد و دین و قومیت به هم پیوند بزند، هرچند کلیت ماجرا همیشه آلوده به مقادیر معنابهی از حماقت و نمایش است. هرچه میزان این سنکرونیزاسیون بیش‌تر شود (کاری که اینترنت به‌درستی انجام می‌دهد و به همین دلیل عنصر نامطلوبی برای کشورهای عقب‌افتاده و دیکتاتورمآب است) فاصله‌ی فرهنگی میان ملت‌ها کم‌تر می‌شود یا لااقل ساکنان کشورهای عقب‌افتاده احساس هم‌دلی بیش‌تری با مردم کشورهای توسعه‌یافته خواهند داشت و بیش از پیش تلاش خواهند کرد از قافله عقب نیفتند. هرچند این روند در آغاز جلوه‌ای مذبوحانه و مضحک دارد اما به‌تدریج به یک پوست‌اندازی اساسی خواهد انجامید. دسترسی گسترده به اطلاعات و همگانی شدن منابع اطلاع‌رسانی، هرچند تفاوتی در طیف آدم‌هایی که بیش از دیگران به عمق معنا دست می‌یابند به وجود نمی‌آورَد و باز اغلب مردم، سطحی‌نگر و کم‌خرد باقی خواهند ماند، اما سطح عمومی‌آگاهی را افزایش می‌دهد و این رخداد بسیار ناخوشایندی برای دیکتاتورهاست. اعطای اسکار بهترین مستند به مستند بسیار کسالت‌بار شهروند چهار در مراسم اسکار ۲۰۱۵، دست‌کم همین پیام را بلند جار می‌زند؛ پیامی‌که حداقل در این مقطع زمانی مطلوب خود آمریکای «جهانخوار» هم نباید باشد.