اگر این چند سال خواننده نوشتههای وبلاگی من بودهاید حتما متوجه شدهاید که امسال رکورد ننوشتن و کم نوشتن را زدهام. این وضعیت نتیجه طبیعی حال و هوای من و شماست. من در سراسر عمرم تا امروز آدمیواکنشی بودهام. یعنی چه در روابط شخصی و اجتماعی و چه در هر کاری بر اساس رفتار طرف مقابل، رفتار و استراتژیام را تعیین میکنم. وقتی میبینم اکثریت غالب کاربران ایرانی اینترنت شادمانه در منجلاب سطحینگری و بیهودگی و هزل در حال آبتنیاند، دلیلی نمیبینم وقت بگذارم و بنویسم. تکجمله، عکس، شایعه، پند اخلاقی و هزل… این تمام موضوع تقاضا در فضای اینترنت ماست. برای چه باید نوشت؟ روزی نیست که سوژهای برای برای یک واکاوی جانانه دست ندهد اما کسی دنبال تحلیل نیست. نوشتههای هیجانآلود و احساساتی، بیشترین اقبال را دارند. همه میدانیم دقیقا دنبال چه چیزی هستیم و هستید و هستند. مهملترین شعرها و نوشتههای تهیمغز و آبکی اگر از سوی یک چهرهی بزککرده صادر شود خیل جانبرکفان گلنارباز را خوش میآید و جدیترین آثار ادبی، بهرهای از اقبال ندارند. وضعیت سینما و کتاب و تئاتر و هر چیز جدی فرهنگی که بینیاز از توصیف است. ما دقیقا ساکنان تاریکترین گوشهی گورستان فرهنگیم. همه چیز به شکل نمایشی در جریان است و همه نقش بازی میکنیم که گویی همچنان عاشق و شیفته فرهنگیم. همچنان کتاب میخوانیم. همچنان فیلم جدی میبینیم. در حالی که همه میدانیم تلگرام و اینستاگرام و… گه زده به همه عادتهای خوب سابقمان و رفته پی کارش. وقتی نه کسی کتاب میخواند و نه کسی مجله میخواند و نه کسی فیلم درست و حسابی میبیند (لطفا نگویید که یک دهم درصد مردم ایران این کار را میکنند، چون این رقم با صفر هیچ فرقی ندارد) چرا باید انرژی را برای نوشتن تلف کرد. مردم خبرهای داغ سیاسی و لیچار و جوک و جملههای حکیمانه از نیچه و پروفسور سمیعی میخواهند. بیچاره ما. بیچاره نیچه. بیچاره پروفسور سمیعی. اما همین مردم عاشق جملات حکیمانه روز به روز بیملاحظهتر، خشنتر، بیطاقتتر و… میشوند. وضعیت نامناسب اقتصادی بهانه خوبی است برای توجیه هر رفتار ضدانسانی. اما فقط توجیه است و ایراد ریشهایتر از این حرفهاست. شاید در آیندهای نه چندان دور اقتصاد این مردم بهتر از این شود و من کنجکاوم بدانم آن وقت زشتیهای اخلاقی خودشان را با چه عنصر تازهای توجیه خواهند کرد.
به امید روزهای بهتر (آرزو است دیگر، جدی نگیرید. همه میدانیم هر روز بدتر از دیروز خواهد بود).
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز
این درسته که “… اکثریت غالب کاربران ایرانی اینترنت شادمانه در منجلاب سطحینگری و بیهودگی و هزل در حال آبتنیاند” ولی مطمئن باشید که نمی شه این رو به تمام اهالی فرهنگ و حتی تمام کاربران شبکه های مجازی تعمیم داد.
در مورد وبلاگ شما ، مطمئن باشید خواننده های جدی داره و خود من نه تنها نوشته های شما رو می خونم ، تا حد امکان آرشیو وبلاگت رو هم می خونم.
هرکسی به اندازه خودش می تونه در تغییر فضا نقش داشته باشه.
ادامه بده به نوشتن.
راست میگویید.
بیشتر نوشته هاتون رو خوندم.از جمله مطلب اخیرتان را در مجله فیلم در مورد برخوردتان با ایرج کریمی.به نظرم بهترین پاسخ رو ایرج کریمی به شما داد.
اگه شما دغدغهی نوشتن دارین (که دارین)، و اگه نسبت به خود (و نه حتی جامعه) احساس تعهد میکنین و نمیخواین که فرداروز شرمندهی خودتون بشین، هیچ چارهای ندارین جز اینکه به نوشتن ادامه بدین. مگه اینکه بتونین یه جورهایی خودتون رو راضی کنین و با «منِ نویسنده»تون کنار بیاین. که البته این کنار آمدنِ با خود و کنار گذاشتن قلم، بیشتر از سنخ خودفریبیست…
خبر بد: راهی برای بازگشت نیست.