حتما درباره اثر پروانهای چیزهایی میدانید. این مفهوم دراینباره است که هر رخداد کوچک و بیاهمیتی در هر جای کره زمین میتواند اثری شگرف و هولناک به دنبال داشته باشد. به تاریخ که نگاه کنیم بسیاری از رخدادهای مهیب بر پایه رخدادهای خیلی خرد شکل گرفتهاند یا درستتر بگوییم، پیامد یک تصمیم یا اتفاق خیلی شخصی بودهاند. نمونه شاخصش شروع جنگ جهانی اول است و راننده سفیر که یک خیابان را اشتباه پیچید و… . یا نمونه عجیب مربوط به محبوبترین رییس جمهور تاریخ ایالاتمتحده، جان اف کندی که به دلیل آسیب ورزشی در دوران دبیرستان ناچار بود کرستی به کمر ببندد که تا میانه قفسه سینه بالا میآمد. روزی که کندی ترور شد (و قطعا سرنوشت سیاسی همه کشورها به این رخداد گره خورد) همین کرست نقش اساسی را در مرگ او ایفا کرد. شلیک اول به کندی اصابت نکرد و واکنش طبیعی او باید این میبود که سرش را بدزدد و سریع برود زیر صندلی. اما آن کرست شقورق که محافظ ستون فقرات کندی بود و او را عصاقورتداده نگه میداشت، ابدا اجازه چنین حرکت منعطفانهای را به او نمیداد. نتیجه این شد: کندی همانطور سیخ نشست و گلوله دوم مغزش را ترکاند.
از عرصه پشمکی اما بزرگنمای سیاست و تاریخ که بیرون بیاییم، ما در زندگی روزمره هم بیوقفه در معرض اثرگذاری بر سرنوشت دیگران هستیم، گاهی با رفتار و واکنش فعالانه و گاهی با انفعال. ما بهرغم تمام دلزدگی از همنوعان جهانسومیو کرختی ذاتی برای هر حرکت فعالانه، دستکم باید در حیطه خانواده و دوستان نزدیک خود بار مسئولیت بر دوش بکشیم. وقتی در برابر موفقیت یا پیشرفت یک همنوع، مطلقا سکوت میکنیم (چه از سر حسادت یا چه از سر نادانی ذاتی) اثر منفی مهمیبر سالیان پیش روی زندگی او میگذاریم. وقتی از همدردی با کسی که یقین داریم نیازمند همدردی است دریغ میکنیم، قطعا عامل مهم و مخربی در ادامه مسیر زندگی او خواهیم بود. وقتی میدانیم با اندکی کمک، میتوانیم تراز زندگی یک دوست را جابهجا کنیم و او را به عرصهای تازه بیاوریم و از این دریغ میکنیم یا به خودمان میقبولانیم که مشکل او هیچ ربطی به ما ندارد، از یک قاتل زنجیرهای هم بیرحمتر و هراسناکتریم.
اگر دقت کنید، ما اغلب در خصوص نزدیکترین آدمهای زندگیمان (خواه برادر یا دوست یا همکار) همین شیوه انفعالی را در پیش میگیریم چون در خیالمان، انفعال یعنی انجام ندادن یک کار و خب نتیجهاش این میشود که ما در بدترین حالت، کاری علیه کسی نکردهایم. اما این فقط خودفریبی بزرگی است که مرز انسان و اهریمن را مخدوش و مبهم میکند.
حساب اثرگذاری فعالانه که جداست. وقتی وسط صحبت مشتاقانه کسی، همه جور بیاعتنایی به او میکنیم که احساس کند حضورش اضافی است یا وقتی دلبستگی کسی یا کاستی ظاهریاش را به سخره میگیریم، پلشتترین جاندار این زمین بیعدالتیم.
بله، ما پیوسته فعالانه و منفعلانه بر اطرافیانمان اثر میگذاریم و اغلب، اثر منفی…. استعدادی را در نطفه خفه میکنیم. فردی آرام و سربهزیر را گرفتار عقده و خشونت میکنیم. یک نفر را با بیاعتنایی به سوی خودکشی یا خودویرانگری سوق میدهیم و… و در تمام این موارد اصلا خودمان را دخیل در سرنوشت دیگران نمیدانیم.
اینگونه است که جهان سوم، جای متعفنی برای زیستن است. جهان سوم یک جغرافیا نیست، یک خط مشی زندگانی است. هوایی است که در آن بار بیهودهی تن به دوش میکشیم.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز