سرگیجهآور است. تلویزیون اجباری حکومتی (که گاهی به اشتباه دولتیاش مینامند) یک سری آدم شاد و مشنگ یکشکل را شب و روز نشان میدهد که از همه چیز راضیاند و هیچ دغدغهای ندارند جز مشکلات احتمالی یمن (و نمیدانم چرا اصلا نگران نسل کشی و شکنجه مسلمانان چین نیستند. به اینستاگرم که سر بزنی، تنوع متهوعی از انواع آشکار و پنهان عناصر شهر نو را لابهلای ژستها و افاضات و اراجیف مشاهیر وطنی میتوانی ببینی و سرسام بگیری. در اینستاگرم رواننژند و شیاد و بیوه و دزد و فروشنده (از هر نوع) وافر است. اما شادی و نشاط و خوشیهای بیوقفه و نیز انفجارات یهویی بیداد میکند. به توییتر که سر میزنی جماعتی بهشدت کمشمار (در قیاس با جمعیت کشور، تقریبا صفر) با ماسک سرماخوردگی بر چهرهای زردآلود در حال مبارزه و افشاگریاند، و در عین حال یک آن از بذلهگویی و طنازی غافل نمیشوند. ژست توییتری میطلبد که سرزبان و حاضرجواب و نیشدار باشی. طوفان به راه بیندازی و گرد و خاک کنی. همه چیز را به هجو و سندهی سگ بکشانی و… در برآیند کلی توییتر هم تقریبا همه شادند. در سیاهترین لحظات هم فضا بهشدت شاد است؛ پس از اعدام فلانی، پس از زلزله، پس از رسوایی فلان نهاد.
به کوچه و خیابان میروی. به آن اداره. به این دکان. به پیادهرو تن میدهی. به آدمها نگاه میکنی. آنجا و اینجا. بعضیها اینستاگرمانه شادند، خیلیها با صورتهای سنگی و بی لبخند ساختگی، خیلیها انگار که چیزی اماله شده باشدشان در ژست زورند با خطوط عمیق اخم و پیشانی، و شماری هم دچار انقباض عضلانی همیشگی بازو و مچ و دست، و آمادهی زد و خورد با اولین اصطکاک؛ البته پس از نکاح نوامیس یکدیگر.
این جامعه شباهت زیادی به جامعهای که تلویزیون و شبکههای اجتماعی (در دو قطب متضاد سیاسی) به خوردمان میدهند ندارد. خسته و بیحوصله است اگر آمادهی گاز گرفتن نباشد. تلویزیون حکومتی نهایتا مطلوب و محبوب ده درصد از اجتماع است که پایگاهشان مشخص است. اینستاگرم بازتاب بیست تا سی در صد مملکت است که همپوشانی قابلتوجهی هم با مخاطبان ارزشی تلویزیون دارد. توییتر به زور به یک تا دو درصد میرسد.
چهطور میتوانم با نگاهی واقعبینانه در این جامعه زندگی کنم و به لحاظ فکری نابود نشوم وقتی تمام خوراک فکریام تلویزیون و شبکههای اجتماعی است و از حال شصت هفتاد درصد از مردم غافلم؟ اوضاع شبکههای فارسی ماهواره هم که فاجعه است. آنها تقریبا هیچ درک و شناختی از واقعیت زندگی جاری در ایران ندارند و صرفا پیرو و جانفدای هدف سیاسی خویشاند و در این راه، از جان خود مایه میگذارند اما از حقیقت نه.
پزشکی این موهبت را در ذات خود دارد که هر روز با انواع و اقسام آدمها همصحبت شوی و آنها هم بهسادگی سفره دل وا کنند و پنهانترین لایههای ذهنیت خود را بیرون بریزند البته اگر جناب پزشک، سالار خوکها نباشد و فرصتی بدهد به بندگان خدا که حرفی بزنند.
با یقین میگویم که رسانهها در ذات خود مسخکنندهی واقعیت و حقیقتاند. برای سلامت روان باید از رسانهها تا حد امکان پرهیز کرد و در مواجهه با آنها رویکردی گزینشی و شکاکانه داشت. مرادم از رسانه یعنی تلویزیون، شبکههای اجتماعی، نشریات کاغذی و اینترنتی.
زندگی واقعی، مقتضیاتی واقعی دارد. زندگی واقعی، خیلی غصه و قصه دارد.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز