«گوگیجه» عنوان رمانی است که از نیمهی خرداد سال نود و نه نوشتنش را آغازیدم. داشتم خوب پیش میرفتم که مرگ مادرم موجب توقفی چندماهه شد. برایم سخت بود بیرون آمدن از اتمسفر جانکاه سوکواری و طی مراحل آن بهخصوص که «گوگیجه» رمانی سرزنده و آمیخته با طنزی سیاه است. از میانهی آذر دوباره نوشتن را از سر گرفتم و تا کنون نزدیک به نیمیاز آن را نوشتهام. سختترین قسمتهایش را نوشتهام و جاهای آسانترش باقی مانده. پیشبینیام این است که حداکثر تا پایان بهمن به سرانجام برسانمش و سپس فکری برای ناشر خواهم کرد. «گوگیجه» راوی اولشخص دارد: یک مهندس معمار که از همسرش جدا شده و تنها با سگش زندگی میکند. خودش اینگونه خودش را معرفی میکند:
” من آدم تنلشی هستم. این سادهترین و در عین حال دقیقترین توصیفی است که خودم از خودم دارم. شاید در نگاه بعضیها اینطوری نباشم. اما همسر سابقم در این یک مورد با من کاملاً توافق داشت. راستش این تنها موردی بود که بر سرش با هم توافق داشتیم. او این واقعیت را دستکم روزی سه بار به رخم میکشید؛ مثل آنتیبیوتیک؛ هر هشت ساعت یک عدد. و من هم بهجای مقابله تصدیق و تأییدش میکردم. و اتفاقاً همین بیشتر کفریاش میکرد. البته واقعاً قصد نداشتم کفریاش کنم اما اگر بخواهم روراست باشم خیلی هم از این بابت ناراحت نمیشدم. معمولاً یکچیز وقتی هزاران بار تکرار شود عادی و بیخاصیت میشود اما من هر بار که تنلش خطاب میشدم حالم بد میشد. یکوقت آدمیزاد خودش انتخاب میکند تنلش باشد. و خب لابد پای تبعاتش هم میایستد. اما من خودم نمیخواستم تنلش باشم.”
«گوگیجه» پر از ارجاع به سینماست چون شخصیت اصلیاش دلبسته سینما و یک فیلمباز حرفهای است که علاقهی زیادی به فیلم و رمان جناییمعمایی دارد. پس چارهای نیست و قصهی ما هم باید یک جورهایی به معما و جنایت برسد. با یک کارآگاه خصوصی ایرانی چطورید؟ چیزی که در عالم واقع، وجود خارجی ندارد اما ما واقعا یک کارآگاه خصوصی ایرانی داریم.
«گوگیجه» با رمان قبلیام «کاپوزی» تفاوتهای فراوان دارد، چه در فرم که اینجا متعارفتر است و چه در محتوا که اینجا کمیروشنتر و امیدوارانهتر است. با اینهمه یکوقت فریب نخورید؛ در دنیای قصههای من هیچ سعادتی مقدر نیست.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز