دوستی داشتم بسیار ادیب و فرهیخته و شیفتهی پژوهش فرهنگی. بسیار لاغر و نحیف بود و سبیل چخماقی خوشگلی هم داشت که به حنایی میزد. عاشق این بود که چپ باشد. مرید مارکس بود. این ماجرا مال حدود پانزده سال پیش است. من با اینکه مطالعهی ادبیات را از اوان نوجوانی با شاملو (شعر) و گلشیری (داستان) آغازیده بودم هیچ درکی از چیستی چپ نداشتم. روزی از دوستم که اشتراک نظر جامعی در خصوص سینما و ادبیات و… با هم داشتیم، پرسیدم: «به نظرت گرایش سیاسی من چیه؟ چون خودم واقعا نمیدونم.» گفت: «تو لیبرالی.». گفتم: «گمان نکنم. حتما چیزهایی از لیبرالیسم باب طبعم است اما با مصادیقش در عالم سیاست شدیدا مشکل دارم. درباره اندیشهی چپ هم همین صادق است.»
شاید آن روز این حرف چندان خردمندانه به نظر نمیرسید، اما امروز به باور خود آمریکاییها والاترین مصداق لیبرالیسم، دموکراتها هستند که از قضا گرایش شدیدی به کمونیسم دارند. از برنی سندرز درب و داغان تا بایدن و اوباما که فقط کمیملایمترند.
تعاریف کلاسیک دیگر کارکرد ندارند. چپ و راست، معنای سابق خود را از دست دادهاند. قرار نیست بازتعریف اینها در محافل آکادمیک به این زودیها صورت بگیرد. ما به جای ارجاع سفیهانه به اصطلاحاتی که امروز بیش از همیشه دلالت خود را از دست دادهاند، باید عملکردگرایانه با مفاهیم مواجه شویم.
برای نمونه، این روزها مردم کوبا علیه دولت کمونیستی مافنگی خود که یادگار مهوع فیدل کاسترو و چه گواراست (قطعا با حمایت قدرتهای خارجی که کوبای زیبا را ویران میپسندبدند؛ شبیه کاری که بعدتر با بهشت ونزوئلا کردند.) با پرچم آمریکا به خیابان میروند و عکس چه گوارا را در سطل زباله میاندازند (شبیه کاری که من هم پیش از رسیدن به سی سالگی کردم و عکس آن خوشتیپ عوضی را که صرفا به دلیل گرافیک جذاب چهرهاش مدتی بر دیوار اتاقم بود آتش زدم). این دانایی مایهی خرسندی است اما نابهنگامیاین رخداد، نشانهی قاطعی از حماقت آن مردم بیچاره است. آنها فرصت طلایی حضور ترامپ را که دشمن جدی کمونیسم بود، از دست دادند و دقیقا در بدترین زمان ممکن یعنی زمانی که به هر اقتضایی، ابلهی به نام بایدن (و در واقعیت پشت پرده تیمیبه رهبری اوباما) با گرایش آشکار و جدی به چپولیسم و کمونیسم بر سر قدرت هستند، حمایت آمریکا را طلب میکنند. برایشان آرزوی موفقیت میکنم گرچه کلیت این ماجرا، جفنگیت غریبی دارد. البته به باور من ترامپ کنس و اسکروچمسلک هم که خیرش مطلقا به مردم هیچ کشوری نرسید و کارش لاسیدن با زعما و تیغیدن آنها بود، قابلیت منجی بودن را برای کوباییها نداشت و باقالی هم بارشان نمیکرد، کما اینکه برای مردم دربند هیچ کشور دیگر هم چنین نکرد و بل، مردم بهتنگآمده را به نکاح سهقفلهی خود درآورد. بله، مردم کوبا نباید دل به هیچ قرمساق خارجی ببندند. خودشاناند و حکومتشان.
عجالتا سنده به سر و روی بایدن و ترامپ و اوباما و تمام این هرزهگان سیاست. من دلم برای دوست چخماقیام تنگ شده که پیوسته فیلم میدید و کتاب میخواند و یکدم از پژوهش بازنمیماند. از قبیلهی دانایان بود. این روزها کسی با این مشخصات، در نایاب است.
(نخستین انتشار این یادداشت در ۱۵ جولای ۲۰۲۱ در کانال تلگرامم بوده. اشاره به قضایای کوبا از آن روست.)
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز