یک
حدودا ده ساله بودم که از وجود چیزی به نام کیوی خبردار شدم. ما شمالیها خیلی زودتر از خیلی جاهای ایران با این میوهی توقشنگ بیرونزشت آشنا شدیم. پدربزرگم در اولین فرصت باغ کیوی برپا کرد. کیوی از دیرباز روی زمین بود اما ما به دلیل ایرانی بودنمان نمیشناختیمش. جبر جغرافیایی.
این روند آشنا شدن با چیزهای تازه در تمام مسیر زندگی استمرار داشته. برای نسل بعدی کیوی از بدیهیات زندگی بود اما هنوز مثلا چیزی به نام موهیتو به گوشش نخورده بود. موهیتو برای آنها همان غرابت کیوی نسل ما را داشت.
برای نوجوان امروز درکش آسان نیست که روزگاری چیزی به نام اینترنت وجود نداشت. تلفن همراه وجود نداشت. تلویزیون رنگی وجود نداشت و… . همانطور که شکل زندگی و صدالبته مرام پدران نسل ما برای خود ما درکناپذیر و گاه نفرتانگیز بود.
میوه و تکنولوژی که نمونههایی پستاند. زندگی هر روز معنا و جلوهی تازهای پیش میکشد که از اندیشهی پیشینات اگر نه شرمسار که سرخورده میشوی. نوجوان امروز برای ارزشهای قراردادی اجتماع پدرسالار تره هم خرد نمیکند.
نسل نو در قفس نمیگنجد. هم خیال پرواز دارد و هم ارادهاش را.
دو
اجتماع خسته دارد رودل چندهزار سال زورگویی ماسکولین را استفراغ میکند. یاد فیلم جشن توماس وینتربرگ میافتم. سکانس باشکوه میزیدن بر نرهخری به نام پدر.
سه
اگر زنان حضور پررنگ در این اعتراضات نداشتند جامعه بینالمللی چه در سطح سیاسی و چه در سطح چهرههای نامدار کمترین توجهی به آن نمیکردند گرچه در سطح سیاسی بهرغم چند حمایت آبکی، جملگی از غرب و شرق خواستار سرکوب هرچه زودتر اعتراضات و ادامه دادن به استثمار منابع غنی آلی و معدنی ایران بودند.
چهار
به شکلی پارادوکسیکال گرایش بسیار جدی گلوبالیستها برای مانور روی مقوله زنان در برابر خواست همیشگی آنها برای بقای جمهوری اسلامیقرار گرفته است.
پنج
مخمصه سیاسی جالبی شده. اکثریت قاطع راستیهای آمریکا و از جمله ترامپیستهای جملگی کندذهن که خودشان را بایدیفالت علیه جمهوری اسلامیمیدانند اعتراضات ایران را فریب گلوبالیست.ها میدانند و میگویند از معترضان حمایت نکنید چون این فقط یک نمایش است.
شش
شاید اگر تنها درد این مردم اقتصاد بود میشد با ترفند و کلکی آرامشان کرد که البته همین هم نه در اراده و نه در توان این مسئولان است. اما سبک زندگی چیزی نیست که بتوان بیش از این بر تحدیدش پا فشرد و گرد آن زورآزمایی کرد.
هفت
وسط جنگ روانی، آدمهای خردمند خبرها را باور نمیکنند. خودشان خبرها را میسازند.
هشت
مسعود کیمیایی در نخستین روزهای این اعتراضات، حکیمانه دعوت به دست کشیدن از وسطبازی و پررنگ کردن خطکشی کرد. او از قیصر یاد کرد و پاشنه ور کشیدن. قیصر بهراستی یک متن هنری ماندگار و تاریخی است. ابعادش به قدری وسیع است که هر کس میتواند از گوشه و زاویهای به آن بنگرد. من از بین تمام جنبههای بسیار مهم این متن، نگاهم را معطوف میکنم به گفتوگوی قیصر و خاندایی. از دل همین گفتوگوست که انگارههای پوسیدهی اساطیری، تار و مار میشوند و رخوت حقطلبی جایش را به دینامیسم حقجویی میدهد. «نزنی میزننت خاندایی» فقط یک مونولوگ ماندگار باب طبع عشقفیلمها نیست، یک مانیفست است. سیلی محکمیاست بر صورتک پوک پهلوانی.
نه
از پرواز دستهجمعی گنجشکها باید آموخت. احتمال شکار یک گنجشک تنها با چنگال شاهین بسیار بالاست اما احتمال شکار شدنش در یک پرواز گروهی صدتایی، یکصدم مقدار پیشین است.هارمونی همبستگی (نهفقط دلی بلکه جسمانی) تنها راه بقاست.
ده
اگر تحلیل سیاسی را از منابعی میگیری که سیاست برایشان بیزنس و محل ارتزاق است، وای به حالت.
***
پی نوشت: بندهای بالا بخش کوچکی از پستهایی هستند که در گرماگرم خیزش هزار و چهار صد و یک (پس از قتل مهسا امینی) در تلگرام منتشر کردم.
رضا کاظمی؛ پزشک، نویسنده، شاعر و فیلمساز